معنی تلافی کردن
لغت نامه دهخدا
تلافی کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) جبران کردن. پاداش دادن. جزا و عوض دادن. برطرف کردن: و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.
حافظ.
چشم و دهان یار تلافی کند اگر
عمر عزیز را که بخواب و خیال رفت.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تلافی شود.
حل جدول
جبران
فارسی به انگلیسی
Answer, Fix, Pay, Repay, Requite, Retaliate, Return, Visit
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن.
معادل ابجد
795