معنی تلان
لغت نامه دهخدا
تلان. [ت َ] (اِ) تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء).
تلان. [ت َ] (ع ق) اکنون. اصل آن، الان است و «ت » را بر آن افزودند چنانکه در تحین. (منتهی الارب). الان و اکنون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وصلینا کمازعمت تلانا؛ ای الان. (اقرب الموارد).
فرهنگ معین
(تَ لّ) (ص.) بسیار فربه، چاق.
فرهنگ عمید
چاق، بسیارفربه، تنومند،
حل جدول
با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت.
با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت
گویش مازندرانی
خرامان، چاق، فربه
فرهنگ فارسی هوشیار
چاق
فرهنگ عوامانه
یعنی با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت.
معادل ابجد
481