معنی تلقی

لغت نامه دهخدا

تلقی

تلقی. [ت َ ل َق ْ قی] (ع مص) دیدار کردن. || پیش آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیش باز شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). || واگرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی از کسی فراگرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تلقن. (اقرب الموارد). || باردار گردیدن زن و متلق ه (متلقی) نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (در تصوف) فراگرفتن آنچه از حق بر تو وارد شود. (از تعریفات جرجانی).

تلقی. [ت َ ل َق ْ قی] (از ع، اِمص) مأخوذ از عربی، ملاقات و پذیرفتن چیزی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

تلقی

(مص ل.) آموختن، ملاقات کردن، برخورد کردن، (اِمص.) فراگیری، آموزشی، دیدار، برخوردن، پذیرش. [خوانش: (تَ لَ قِّ) [ع.]]

فرهنگ عمید

تلقی

ملاقات ‌کردن، دیدار کردن، برخورد کردن،
پذیرفتن،
دریافتن، ادراک کردن،
فراگرفتن چیزی از کسی،

حل جدول

تلقی

پذیرفتن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تلقی

برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش، برخورد، تماس، دیدار، ملاقات، پذیرش، درک، فراگیری، پذیرفتن، قبول کردن، آموختن، فراگرفتن، برخورد کردن، ملاقات کردن

فارسی به انگلیسی

تلقی‌

Perception

فرهنگ فارسی هوشیار

تلقی

دیدار کردن، پیش آمدن

معادل ابجد

تلقی

540

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری