معنی تمشک ونیز دنباله

حل جدول

تمشک ونیز دنباله

تلو


تمشک و دنباله

تلو


ونیز

زادگاه مارکوپولو

شهر روی آب


تمشک

تلو

فیلمی از سامان سالور

خواص گیاهان دارویی

تمشک

از جوشانده ریشه تمشک برای رفع اسهال خونی استفاده می شود. غرغره جوشانده آن برای زخم های مزمن دهان وشلی دندان و خونریزی لثه مفید است. جوشانده برگ آن برای سیاه شدن موها مفید است. سبب کاهش قند خون وسبب پسر شدن بچه می شود. نفع معده را از بین می برد. جویدن برگ درختچه های تمشک جوشهای دهان را از بین برده و بوی بد دهان را می برد.

فرهنگ معین

تمشک

(تَ مِ) (اِ.) میوه ای است مانند توت و توت فرنگی به رنگ قرمز مایل به مشکی با مزه ترش و شیرین که از بوته تمشک به دست می آید. بوته این میوه ساقه بلند و تیغ دار و در هم پیچیده دارد که با برگ های کوچک به طور خودرو در جاهای گرم و مرطوب می روید، دارای ویتامین

لغت نامه دهخدا

ونیز

ونیز. [وِ] (اِخ) وندیک. بندقیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است در ایتالیا که در میان قسمت کم عمق دریای آدریاتیک و بر روی چندین جزیره ٔ کوچک مجتمع بنیان نهاده شده است که خلیج ونیز را نیز تشکیل میدهد. این شهر در حدود 323000 تن سکنه دارد. در این شهر صنایع ظریف زرگری و جواهرسازی و همچنین صنایع کشتی سازی و آهن و پولاد رواج دارد. میدان و کلیسای معروف سن مارک، قصرهای رؤسای جمهوری و نود کلیسا و پل ریالتو و پل سوپیر و برج ساعت از آثار باستانی این شهر است. موزه ٔ این شهر غنی و شایان توجه است. ونیز از دوران قرون وسطی مرکز جمهوری اشرافی و سعادتمند و در حال ترقی بود و در تحت حکومت رؤسای جمهور خود قدرت خود را بر قسمتی از لومباردی ودالماسی و آلبانی و موره و مقدونیه و قسمت های شرقی بحر ابیض وسعت داد. از قرن پانزدهم م. به بعد ونیزبه صورت مرکز پرجنب وجوش هنر موسیقی و نقاشی درآمد.


تمشک

تمشک. [ت َ م ِ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ گلسرخیان که دسته ٔ مستقلی را به نام تمشکها تشکیل می دهند و به حالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی، مخصوصاً در مازندران و گیلان فراوان است. گیاهی است با ساقه های تیغدار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه می روید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است. (فرهنگ فارسی معین). در درفک، هَندِل. در رامیان، تَموش. در شیرگاه و میان دره، لام. در لاهیجان، کَرَه تیف. دکتر گئوبا گوید که تقریباً شش قسم از آن در جنگلهای خزر هست و بدون تشخیص نامهای لام، تندل و کره تیف به عموم داده میشود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


دنباله

دنباله. [دُم ْ ل َ/ ل ِ] (اِ مرکب) دم و دنب. (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم چهارپایان است، و در این صورت حرف هاء برای تشبیه باشد. (غیاث) (آنندراج).
- دنباله ٔ میوه، شاخه ٔ باریکی که میوه بدان به درخت پیوسته می باشد. (ناظم الاطباء). نایژه ٔ میوه. (از آنندراج).
|| عقب و عقبه و پی. (ناظم الاطباء). پس و عقب، و در این معنی هاء زاید است. (از غیاث) (از آنندراج). عَقِب. عَقَب. (یادداشت مؤلف): مطحه؛ دنباله ٔ سم گوسفند. (منتهی الارب)
- به دنباله ٔ کسی رفتن، تعقیب. او را تعقیب کردن. به عقب او رفتن. پیرو او گشتن. (یادداشت مؤلف):
به دنباله ٔ راستان کج مرو.
(بوستان).
آن چشم آهوانه ٔ عابدفریب بین
کش کاروان حسن به دنباله می رود.
حافظ.
- دنباله ٔ کاری را گرفتن، به دنبال آن رفتن. در تعقیب آن کار شدن. برای انجام آن رفتن. (یادداشت مؤلف):
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ٔ کار خویش گیرم.
سعدی.
- دنباله ٔ کسی، تعبیر طنزآمیز از کسی که از دیگری منفک نشود. وابسته ٔ او که دایماً ملازم وی بود. که از وی منفک نشود.
- دنباله ٔ کوه، عقب کوه. (ناظم الاطباء).
|| ذیل. (یادداشت مؤلف). انتها و ذیل هر چیز عموماً. (لغت محلی شوشتر). نوک. انتها: کسوء؛ دنباله ٔ چیزی. (منتهی الارب).
- دنباله ٔ تازیانه، نوک تازیانه. (ناظم الاطباء).
- دنباله ٔ فلاخن، پاره ای است از ابریشم که به یک طرف آن بندند تا در وقت سنگ انداختن صدا کند. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ کتابی،ذیل آن. (یادداشت مؤلف).
- دنباله ٔ مطلبی، تذنیب. (یادداشت مؤلف).
|| تتمه؛ دنباله داشتن امری. تتمه داشتن آن. (یادداشت مؤلف). || پارچه ای که بر ریسمانی بندند و در آخر کاغذ باد آویزند تا کج به هوا نرود. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ بادبادک، دم گونه ای که به بن وی بندند. (یادداشت مؤلف). تکه ریسمانی که جای به جای قطعات پارچه ای باریک بر آن گره زنند و به دنباله ٔبادبادک بندند تا در هوا بی چرخش و پیچش بماند.
|| پس زین. || گوشه ٔ بیرونی چشم و ماق اکبر. (ناظم الاطباء): لحاظ؛ دنباله ٔ چشم از سوی گوش. (دهار). ماقی العین، مؤخرالعین، ذنب، موق، دنباله ٔ چشم. (منتهی الارب). || سکان کشتی. (ناظم الاطباء). کوثل. خیزران کشتی. (منتهی الارب). || قبضه ٔ شمشیر و کارد. (ناظم الاطباء). سیلان و دنباله ٔ شمشیر و مانند آن. (منتهی الارب) (دهار): اشعار؛ دنباله ساختن کارد و مانند آن. (منتهی الارب). شعیره، دنباله ٔ کارد و جز آن که از سیم یا آهن و مانند آن جهت استواری دسته بر شکل جو سازند. (منتهی الارب).

گویش مازندرانی

تمشک جار

تمشک زار

فرهنگ گیاهان

تمشک

علیق، توت سه گل، کورتیکان، تموش

فرهنگ عمید

تمشک

میوه‌ای ترش‌مزه، شبیه شاتوت یا توت‌فرنگی، و به رنگ سرخ مایل به سیاهی. بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل‌ها و صحراها می‌روید. در بعضی جاها آن را می‌کارند و تربیت می‌کنند و میوۀ بهتر و درشت‌تری از آن به‌دست می‌آورند. دارای ویتامین c، قند، اسیدسیتریک، و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور، ملین، مدر، و ضد اسکوربوت است. ترشح عرق را زیاد می‌کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تلو، توت سه‌گل، علیق، علیق‌الجبل، توت‌العلیق،

فارسی به عربی

تمشک

توت العلیق

معادل ابجد

تمشک ونیز دنباله

925

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری