معنی تنبلی
لغت نامه دهخدا
تنبلی. [تَم ْ ب َ] (حامص) کاهلی و تن پروری. (ناظم الاطباء). تن آسانی. آسانی. تن پروری. بمعنی کاهلی در فارسی قدیم معمول نبوده فقط درنسخه ای از شاهنامه این بیت دیده می شود:
درنگ آوریدی تو از کاهلی
ز پیری و نادانی و تنبلی.
لیکن در نسخ معتبر صورت مصراع این است:
سبب پیری آمد وگر بددلی.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تنبل شود.
تنبلی. [] (اِ) به لغت دیلم نبات ثافیسا است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
فرهنگ عمید
تنبل بودن، بیکارگی و تنپروری،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
labnat [اسم اهمال، تنآسانی، تنآسایی، تنپروری، سستی، کاهلی، مسامحه،
(متضاد) زرنگی
فارسی به انگلیسی
Idleness, Inaction, Indolence, Languor, Laziness, Remissness, Sloth, Slothfulness
فرهنگ فارسی هوشیار
کیفیت و عمل تنبل. تن پروری بیکارگی کاهلی، اهمال مسامحه.
فارسی به ایتالیایی
pigrizia
معادل ابجد
492