معنی تنگ و تا
لغت نامه دهخدا
تنگ و تا. [ت َ گ ُ] (اِ مرکب، از اتباع) دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- خود را از تنگ و تا نینداختن، با مقهوریت و مغلوبیت یا عدم وصول به مقصودی، وانمودن که مقهور و مغلوب و محروم نیست. نمودن که مرا باکی نیست، مرا عیبی نیست، مرا زیانی نرسیده است. اعتراف به مغلوبیت خود نکردن. به دروغ نمودن که در بحث یا جنگ و امثال آن مغلوب نشده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
حل جدول
فرهنگ عوامانه
آبرومندی و حفظ ظاهر است گویند فلان پهلوان با آنکه ترسیده بود خود را ازتنگ وتا نینداخت.
معادل ابجد
877