معنی تنی

لغت نامه دهخدا

تنی

تنی. [ت َ] (ص نسبی) بمعنی جسمانی است. (برهان). منسوب به تن چنانکه در تنانی گذشت، یعنی جسمانی. (انجمن آرا) (آنندراج). دارای جسم و جسمانی و مادی. (ناظم الاطباء). پهلوی تنیک. از: تن + ی (نسبت). (حاشیه ٔ برهان چ معین). || در تداول، اَبَوینی. پدری و مادری. مقابل ناتنی: برادر تنی، برادر اصلی و بطنی. که از یک پدر و مادرند. رجوع به تن شود.

فرهنگ معین

تنی

منسوب به یک تن، از یک پدر. مق ناتنی. [خوانش: (تَ) (ص نسب.)]

حل جدول

تنی

همخون

هم خون

هم خون، نوعی خواهر و برادر

مترادف و متضاد زبان فارسی

تنی

بدنی، مربوط به تن، از یک پدر و مادر،
(متضاد) ناتنی

فارسی به انگلیسی

تنی‌

Corporeal, Materials, Personal, Physical, Sensual, Somatic

نام های ایرانی

تنی

دخترانه، در گویش مازندران شکوفه

گویش مازندرانی

تنی

نوعی دوک – چوب دو سر ماسوره

معادل ابجد

تنی

460

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری