معنی تن پرور
لغت نامه دهخدا
تن پرور. [تَم ْ پ َرْ وَ] (نف مرکب) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای. تن پرست. آنکه تن وی معبود وی باشد. (آنندراج):
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
سعدی (گلستان).
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی.
سعدی (بوستان).
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی (بوستان).
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش.
سعدی (بوستان).
فرهنگ معین
(تَ. پَ وَ) (ص فا.) تن آسا، خوش - گذران.
فرهنگ عمید
خوشگذران،
تنآسا، تنبل،
حل جدول
راحت طلب
تن آسا، تن پرست، راحت طلب، خوش گذران، تن آسان
بی حال، بی عار، تن آسا، تن آسان، تنبل، تن پرست، خوش گذران
لش
فارسی به انگلیسی
Bon Vivant, Drone, Lazy, Lounger, Profligate, Slothful, Sluggard
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران.
معادل ابجد
858