معنی تن پوش حمامی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
تن پوش. [تَم ْ] (نف مرکب، اِ مرکب) که تن را پوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنجامه. لباس. پوشاک. || خلعتی که شاهان دادندی از جامه هایی که خود آن را از پیش پوشیدندی. خلعتی که پادشاهان از جامه های پوشیده ٔ خود عطا کردندی و این گرامی تر از دیگر خلاع بود: یک ثوب سرداری ترمه ٔ تن پوش مبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حمامی
حمامی. [ح َ] (اِخ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
حمامی. [ح َم ْ ما] (ص نسبی، اِ) منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین). || صاحب حمام. (از اقرب الموارد). || حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین).
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
گرمابهبان، گرمابهدار، دلاک، سلمانی، کیسهکش، مغمز
معادل ابجد
857