معنی تهور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ویران شدن، بی باکی کردن. [خوانش: (تَ هَ وُّ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
شجاعت، دلیری،
[قدیمی] گستاخی، بیپروایی،
[قدیمی] بهواسطۀ بیپروایی دچار حادثه و آسیبی شدن،
[قدیمی] ستم،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیباکی، بیپروایی، جرات، جسارت، سرنترسی، دلاوری، دلیری،
(متضاد) جبن
فارسی به انگلیسی
Audacity, Bravery, Courage, Daring, Dauntlessness, Derring-Do, Valiance, Valor
فارسی به عربی
تهور
عربی به فارسی
بی پروایی , تهور , بیباکی , جسارت
فرهنگ فارسی هوشیار
تیوای بی باکی نترسی بی پروایی، فرو ریختن ساختمان، مردانگی، شکستن سرما (مصدر) منهدم شدن فرو ریختن بنا، بی باکی کردن بی پروایی کردن. -3 (اسم) بی باکی بی پروایی گستاخی. جمع: تهورات.
فرهنگ فارسی آزاد
تَهَوُّر، خراب و منهدم شدن (ساختمان)، بی مبالابی و بی پروائی کردن (در کلام یا عمل)، گذشتن و کم شدن شدت امری مثل شدت سرما یا شدت ظلمت،
معادل ابجد
611