معنی تهوع
لغت نامه دهخدا
تهوع. [ت َ هََ وْ وُ] (ع مص) قی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به ستم قی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به تکلف قی کردن. (از اقرب الموارد). به شدت قی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بهم خوردن (دل، معده، انقلاب معده). قی کردن. استفراغ کردن. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) دل بهم خوردگی و حالت قی. (ناظم الاطباء). منش گردا. قی. شکوفه. هراش. منش گشتن. دل شورا (در خراسان مستعمل است). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منش گردا. استفراغ. ج، تهوعات. (فرهنگ فارسی معین). در کفایه حرکتی بود که از معده حادث شود برای دفع چیزی که در او باشد بی آنکه چیزی دفع شود. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از بحر الجواهر).
فرهنگ معین
(تَ هَ وُّ) [ع.] (مص ل.) به هم خوردن دل، بالا آوردن غذا.
فرهنگ عمید
احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده،
قی کردن، استفراغ،
حل جدول
قی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استفراغ، دلآشوب، دلبههمخوردگی، شکوفه، غثیان، قی، استفراغ کردن، قی کردن
فارسی به انگلیسی
Nausea, Sickness
فارسی به ترکی
bulantı
فرهنگ فارسی هوشیار
قی کردن، دل بهم خوردن
معادل ابجد
481