معنی تهیه مقدمات عملی بر علیه کسی

فارسی به عربی

تهیه مقدمات

تحضیر


مقدمات

ترتیب، تمهید


عملی

تطبیقی، عملی، مشارک

فرهنگ فارسی هوشیار

مقدمات

(تک: مقدمه) پیش بینی ها زمینه سازی ها زمینه ها پیشگفت ها (اسم) جمع مقدمه اموری که برای شروع در امری لازم است:. . . } و آن مبادی علم باشد و آنرا مقدمات موضوعه خوانند. ‎{ (اساس الاقتباس. 395) یا مقدمات قیاس. صغری و کبری و مقدم و تالی یا مقدمات فعل. عبارتند از: تصور (علم تصوری و تصدیقی)، میل، شوق موکد، اراده جازم (اسفار. ج 3 ص 74 فرع. سج. ) یا مقدمات منطقی (منطقیه) . مراد همان قضایا است که مقدمات قیاس اند (اسم) جمع مقدمه

لغت نامه دهخدا

مقدمات

مقدمات. [م ُ ق َدْ دَ](ع اِ) کردارهای نخستین و گفتارهای نخستین و چیزهایی که نخست وجود آنها لازم است.(ناظم الاطباء). ج ِ مقدمه. چیزهایی که وجود آنها برای شروع در امری ضروری است: به حکم این مقدمات روشن می گردد که ملک بی دین باطل است.(کلیله و دمنه). من به حکم این مقدمات از علم طب تبرﱡمی نمودم.(کلیله و دمنه چ مینوی ص 47). بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود.(کلیله و دمنه). پس از این مقدمات نتیجه ٔ آن همی آید که دبیر عاقل و فاضل مهین جمالی است از تجمل پادشاه.(چهارمقاله ص 41). شاعری صناعتی است که شاعر بر آن صناعت اتساق مقدمات موهمه کند.(چهارمقاله ص 4). پس به موجب این مقدمات واضح...(سندبادنامه ص 5). چون مبرهن شد بدین مقدمات که...(سندبادنامه ص 7). به مقدمات لایح و براهین واضح راجح است.(سندبادنامه ص 4).
- مقدمات حکمت،اصطلاح اصولی است و بیانات مختلفی برحسب مورد برای آن شده است و بالجمله عبارت است از: 1- آنکه متکلم در مقام بیان تمام مراد باشد نه اهمال و اجمال. 2- قرینه و قیدی در بین نباشد که دلالت بر مقید کند. 3- امری که لفظ مطلق که بدان انصراف داشته باشد در مقام نباشد. در هر موردی که این سه مقدمه درست باشد می توان لفظ مطلق را بر شیوع و اطلاق حمل کرد و بالجمله عدم قرینه ٔ صارفه، قبح عقاب بلابیان و بودن متکلم در مقام بیان تمام مراد و نبودن قدر متیقن در مقام تخاطب.(فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی).
- مقدمات خارجی، امور خارج از ماهیت و ذات اشیا را گویند مانند علت، سبب، شرط و عدم مانع.(فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی).
- مقدمات داخلی، هرگاه ماهیتی مرکب باشد می توان گفت هر یک از اجزای آن نسبت به کل مقدمه است زیرا هر جزء هر چیزی غیر از خود آن چیز است.(از فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی).
- مقدمات فعل،(اصطلاح منطق) عبارتند از: 1- تصور(علم تصوری و تصدیقی). 2- میل. 3- شوق مؤکد. 4- اراده ٔ جازم.(فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- مقدمات قیاس،(اصطلاح منطق) صغری و کبری و مقدم و تالی.(فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- مقدمات منطقیه، مراد همان قضایاست که مقدمات قیاسند.(فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).


عملی

عملی. [ع َ لا] (اِخ) نام جایگاهی است. و ابن درید در جمهره آن را به فتح عین و میم ضبط کرده است. (از معجم البلدان). در منتهی الارب نیز به فتح اول و دوم (عَمَلی ̍) آمده است.

عملی. [ع َ م َ] (ص نسبی) منسوب به عمل. رجوع به عمل شود. آنچه که به مرحله ٔ عمل درمی آید. (فرهنگ فارسی معین). || آنچه که بعمل وابسته باشد، مقابل نظری و علمی. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). هر کرداری که از روی قصد از حیوان ناشی شود، و این لفظ اخص از لفظ فعل است، زیرا عمل رادر مورد جمادات نیز استعمال کنند، و در عرف علما درمقابل نظری اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- حکمت عملی، دانستن انتظام احوال معاش و معاد بوجه کامل، و آن بر سه قسم است: تهذیب اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن. (ناظم الاطباء).
|| معتاد به افیون. تریاکی. تریاک کش. || مصنوعی. (فرهنگ فارسی معین). هر چیز ساخته شده و صنعتی. ضد طبیعی. (ناظم الاطباء). ساختگی. مصنوع. مزور:
بنزد خوشه ٔ انگور عقد مروارید
مثال جوهر اصلی ودانه ٔ عملی است.
بسحاق اطعمه.
|| قابل عمل کردن. اجراشدنی. (فرهنگ فارسی معین).


علیه

علیه. [ع َ ل َی ْه ْ] (ع حرف جر + ضمیر) بر او. بر وی. || ضرر. نقصان. زیان. (ناظم الاطباء). به زیان.
- بر علیه، در تداول فارسی معاصر، مقابل بر له، به جای به زیان و به سود است. و اینکه برخی آن را غلط شمارند (البته در تداول فارسی) بر اساسی نیست زیرا در فارسی به همین صورت متداول شده است. اما در نثر فصیح، علیه و بر علیه هیچیک رابه کار نمیبرند. و فصیح تر آن است که به جای علیه «بر» و به جای له «به » بکار برده شود.
- له و علیه کسی گفتن، به سود کسی و به زیان دیگری سخن گفتن. به سود و به زیان کسی سخن گفتن.
- مأسوف علیه، ترکیبی است که به جای «مرحوم » برای غیرمسلمانان به کار برند، به معنی تأسف خورده بر وی.
- مُدَّعی ̍علیه، کسی که بر وی ادعا کنند در اصطلاح دادگستری (عدلیه). خوانده، در برابر مُدَّعی (خواهان).


علیه ما علیه

علیه ما علیه. [ع َ ل َ هَِ ع َ ل َی ْه ْ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی) بر او باد آنچه بر اوست. در جایی گویند که در نفرین و آفرین به کسی دودل و مردد باشند. یا چون نام کسی را برند که اعمال یا عقاید نانیکو داشته است و نخواهند آشکارا او را نفرین و لعن کنند، گویند: «علیه ما علیه ». و این خود نفرین گونه ای است: یزید علیه ما علیه !

فرهنگ معین

مقدمات

(~.) [ع.] (اِمف.) جِ مقدمه، اموری که برای شروع در امری لازم است.


عملی

آن چه که به مرحله عمل درمی آید، شدنی، قابل اجرا، (عا.) معتاد. [خوانش: (عَ مَ) [ع.] (ص نسب.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقدمات

مبادی، درآمد، مدخل،
(متضاد) موخرات

عربی به فارسی

عملی

شدنی , عملی , امکان پذیر , میسر , ممکن , محتمل , عمل کردنی , قابل علا ج و درمان , قابل اجرا , صورت پذیر , عبور کردنی , کابردی , بکار خور , اهل عمل , کارکن , قابل اعمال , کار کردنی

معادل ابجد

تهیه مقدمات عملی بر علیه کسی

1562

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری