معنی ته دیگ

لغت نامه دهخدا

ته دیگ

ته دیگ. [ت َه ْ] (اِ مرکب) ته گیره. چیزی که از طعام برشته، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج): ته دیگی، جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. (ناظم الاطباء). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و چلو که سرخ و سخت شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته شود.
- ته دیگ تراشیدن، بد نواختن ذات اوتاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

ته دیگ

(تَ) (اِمر.) ورقه ای از برنج، سیب - زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد.

فرهنگ عمید

ته دیگ

مقداری از پلو که در تهِ دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته‌گیره،

حل جدول

ته دیگ

بکران

بکران، بنکران

فرهنگ فارسی هوشیار

ته دیگ

(اسم) ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن، پاکیزه کردن اخلاق، اصلاح کردن از عیب و نقص (شعر یا نثر را)، (اسم) پیرایش، پاکیزگی. جمع: تهذیبات. یا تهذیب اخلاق. (علم) . یا تهذیب نفس.

معادل ابجد

ته دیگ

439

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری