معنی توافق

لغت نامه دهخدا

توافق

توافق. [ت َ ف ُ] (ع مص) تواطؤ. اتفاق. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هم پشت شدن. (دهار). با هم یکجاشدن و موافق بودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با هم یکی شدن و هم پشتی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).تقارب و تظاهر. (از اقرب الموارد). سازواری. هم پشتی. یگانگی در رای. سازگاری. التیام. سازش. مقابل تخالف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اتفاق و سازش. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حساب) هم وفق بودن دو ویا چندین عدد. (ناظم الاطباء). حالت دو عدد که هر دوبر یکدیگر قابل قسمت نباشند اما بر عدد سومی قابل قسمت باشند چون عدد هشت و بیست. (از تعریفات جرجانی).

فرهنگ معین

توافق

با هم متفق شدن، موافقت کردن با یکدیگر. [خوانش: (تَ فُ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

توافق

با هم متفق شدن، با یکدیگر موافق و متحد شدن،
موافقت و سازگاری کردن،

حل جدول

توافق

سازش، سازگاری، اتحاد، موافقت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توافق

هم داستانی، پسند

مترادف و متضاد زبان فارسی

توافق

آشتی، سازش، سازگاری، هم‌دلی، موافقت، اتحاد، وفاق، وفق، سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن،
(متضاد) مخالفت، ناسازگاری

فارسی به انگلیسی

توافق‌

Agreement, Accession, Accord, Accordance, Arrangement, Coincidence, Compromise, Concert, Concord, Concordance, Concurrence, Conformity, Consensus, Consonance, Correspondence, Goodwill, Harmony, Nod, Settlement, Subscription, Sympathy, Understanding, Unity, Yes

فارسی به عربی

توافق

اتفاقیه، استمرار، التصاق، التقاء، تکیف، فحم، فرقه، مساومه، مستوطنه، موافقه

عربی به فارسی

توافق

سازش پذیری , سازگاری , دمسازی , مطابقت

هم اهنگ کردن , موافق کردن , هم اهنگ شدن , متناسب بودن

فرهنگ فارسی هوشیار

توافق

اتفاق، موافق بودن

فرهنگ فارسی آزاد

توافق

تَوافُق، با یکدیگر متفق شدن و به هم کمک کردن، رأی و نظر واحد یافتن، بهم نزدیک شدن،

فارسی به ایتالیایی

توافق

intesa

accordo

compromesso

معادل ابجد

توافق

587

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری