معنی توانگر کردن
لغت نامه دهخدا
توانگر کردن. [ت ُ / ت َ گ َ ک َ دَ] (مص مرکب) نیرومند کردن. توانا کردن:
به دانش روان را توانگر کنید
خرد را همان بر سر افسر کنید.
فردوسی.
به داد و دهش دل توانگر کنید
از آزادگی بر سر افسر کنید.
فردوسی.
|| بی نیاز کردن. غنی کردن:
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را.
(بوستان).
حل جدول
اغنا
معادل ابجد
951