معنی توان داشتن
لغت نامه دهخدا
توان داشتن. [ت ُ / ت َ ت َ] (مص مرکب) نیرو داشتن. تاب داشتن. قدرت داشتن:
من و رخش و کوپال و برگستوان
همانا ندارند با من توان.
فردوسی.
کسی کو به خود بر توان داشتی
ز طبع آرزوها نهان داشتی.
نظامی.
رجوع به توان شود.
حل جدول
یارایی
معادل ابجد
1212