معنی توجیه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
کسی را به سوی دیگری فرستادن.2- نیک بیان کردن مطلبی، (عا.) سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا. [خوانش: (تُ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری،
دلیلی که به این منظور آورده میشود،
(ادبی) در قافیه، حرکت ماقبل حرف رَوی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دِل و گِل،
(ادبی) در بدیع، سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتملالضدین،
حل جدول
درست انگاری، روایش، تبیین، تشریح، توضیح، شرح، موجهسازی
فرهنگ واژههای فارسی سره
درست انگاری، روایش
مترادف و متضاد زبان فارسی
تبیین، تشریح، توضیح، شرح، موجهسازی، دلیلتراشی، رویآوری، روی آوردن
فارسی به عربی
تبریر
عربی به فارسی
دستور دهنده , متضمن دستور , امریه , راهنمایی , هدایت , راهنما , رهبری , رهنمود , راهبرد , رهنمون , شاقول , گرایش , جهت , جهتیابی , مسیرگزینی , مسیریابی
فرهنگ فارسی هوشیار
روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
فرهنگ فارسی آزاد
تَوْجِیه، فرستادن (بسوئی)، رفتن (بسمت کسی)، روی آوردن، روی بیمار یا میّت را بسمت قبله نمودن، (در فارسی بمعنای توضیح دادن و بیان عذر و علّت نمودن)،
معادل ابجد
424