معنی توپ زدن
لغت نامه دهخدا
توپ زدن. [زَ دَ] (مص مرکب) توپ انداختن. (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ. تیر انداختن با توپ. توپ درکردن. || به اصطلاح قماربازی، بر روی دست حریف برخاستن در صورتی که دست خودش پست تر از دست حریف باشد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح قمار، بالا بردن مبلغ قمار. در بازی ورق، به حریف مبلغی بسیار پیشنهاد کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- توپ خالی زدن، با نداشتن ورق خوب حریف را، با بالا بردن مبلغ قمار ترسانیدن. (یادداشت ایضاً).
|| اشتلم کردن. تشر زدن. (یادداشت ایضاً).
توپ توپ
توپ توپ. (ق مرکب) بمعنی فوج فوج یعنی بسیار. (غیاث اللغات). || بسته بسته، چون: توپ توپ پارچه. توپ توپ سنجاق. توپ توپ سوزن، بمعنی فراوان پارچه و سنجاق و سوزن. رجوع به توپ شود.
فرهنگ معین
(زَ دَ) (مص ل.) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص بهتر از دست حریف باشد، بلوف.
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) (قمار) بروی دست حریف برخاستن در صورتیکه دست شخص پست تراز دست حریف باشد.
فرهنگ عوامانه
به معنی تشرزدن است.
فرهنگ عمید
گوی لاستیکی که با آن بازی کنند،
یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند،
(نظامی) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافتهای دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعهگیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی،
* توپ زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند،
ترکی به فارسی
توپ
گویش مازندرانی
توپ که سلاحی است، واحد بسته های پارچه، وسیله ی بازی، توپ...
معادل ابجد
469