معنی توکل کردن

لغت نامه دهخدا

توکل کردن

توکل کردن. [ت َ وَک ْ ک ُ ک َ دَ] (مص مرکب) واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن. (ناظم الاطباء): توکل کردن به خدا؛ تفویض کردن، یله کردن، رها کردن، واگذاشتن به او تعالی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215).
گر توکل می کنی در کار کن
کسب کن پس تکیه بر جبار کن.
مولوی.
در حذر شوریدن شور و شر است
رو توکل کن توکل بهتر است.
مولوی.
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد می کن کسب می کن مو به مو.
مولوی.
و کار به خدا واگذارد و به او توکل کند. (مجالس سعدی ص 62).
افعال خلق چون به خطا منتهی شود؟
در کارها توکل اگر بر خدا کنند.
تأثیر (از آنندراج).
رجوع به توکل شود.

حل جدول

توکل کردن

اعتماد، تسلیم

اتکال

مترادف و متضاد زبان فارسی

توکل کردن

اعتماد کردن، وکیل قرار دادن، وکالت دادن، تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا بودن

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

توکل کردن

(مصدر) کار خود بخدا حواله کردن.

معادل ابجد

توکل کردن

730

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری