معنی تپه

لغت نامه دهخدا

تپه

تپه.[ت َپ ْ پ َ / پ ِ] (اِ) کوه پست و پشته ٔ بلند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را به فارسی دری تبره، تبرک و گر بکاف فارسی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). هر جای از زمین که برآمده و گردباشد. (ناظم الاطباء). در ترکی تپه (بفتح اول و دوم بمعنی قله و بالای سر است). (حاشیه ٔ برهان چ معین).
- امثال:
تپه ای پاک نگذاشته است، دره ای پاک نگذاشته است، کنایه از خرابکاری همه جانبه است.
|| و کلاه زنان را نیز گفته اند و آن چیزی باشد محرابی که زنان از گلابتون و مروارید دوزند و از طلا و جواهر نیز سازند و بر پیشانی نصب کنند. (برهان) (از ناظم الاطباء). و کله و کلاه را که از ماهوت یا شال پشمینه باشد نیز تپه ٔ کلاه گویند بجهت برآمدگی. (انجمن آرا) (آنندراج). || جای مدور که از خاک کودو نرم کنند برای کاشتن گلها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مجازاً چیزی برآمده را گویند چون: یک تپه ریش داشتن، تپه تپه پلیدی. پلیدی بسیار کودشده. گردشده و فراهم شده. || مزید مؤخر امکنه: آل تپه، الباس تپه، امام تقی تپه، ایلغارتپه، باج تپه، بنفشه تپه، ترنگ تپه، تقرتپه، تیکان تپه، دوشان تپه، دیم تپه، سالیان تپه، سنگ تپه، شالی تپه، شغال تپه، شهرستان تپه، قراتپه، قراوای تپه، قلی تپه، گل تپه، گمش تپه، گندل تپه، مرادتپه، یارم تپه. || مزید مقدم امکنه. رجوع به تپه... شود.

تپه. [ت َپ ْ پ َ] (اِخ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه و در 37 هزارگزی جنوب باختری مراغه و دو هزارگزی باختر شوسه ٔ مراغه به میاندوآب واقع است جلگه ای است معتدل و مالاریائی و 485 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ مردی و چاه و محصول آن غلات و کشمش و چغندر است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

تپه. [ت َپ ْ پ َ] (اِخ) دهی جزء دهستان اجارود است که در بخش گرمی، شهرستان اردبیل و در 9 هزارگزی جنوب خاوری گرمی و 9 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار واقع است جلگه ای گرمسیر است و 278 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی آنجا گله داری و زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)

تپه. [ت َپ ْ پ َ] (اِخ) دهی از بخش نمین است که در شهرستان اردبیل و 15 هزارگزی شمال اردبیل و 15 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به آستارا واقع است. جلگه ای معتدل است و 135 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

تپه. [ت َپ ْ پ َ] (اِخ) دهی جزء دهستان مرکزی شهرستان لنگرود است که در 9 هزارگزی خاور لنگرود متصل به راه فرعی لنگرود به چمخاله واقع است. جلگه ای معتدل و مرطوب است و 235 تن سکنه دارد آب آن از چاه است و از آب رودخانه هم با تلمبه ٔ برقی استفاده میکنند و محصول آن ابریشم و برنج و کنف، صیفی کاری و لبنیات است. شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. خربزه ٔ این قریه بخوبی معروف است ولی با بکار افتادن تلمبه ٔ برقی مزارع صیفی و توت زارهای ابریشم به مزارع برنج کاری تبدیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

تپه. [ت َ پ َ] (اِخ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ معین

تپه

(تَ پِّ) (اِ.) پشته بلند خاک یا شن، تل.

فرهنگ عمید

تپه

(زمین‌شناسی) برآمدگی کم‌ارتفاع پوستۀ زمین،
هر چیز انباشته‌شده بر روی هم،

حل جدول

تپه

پشته بلند، تل

پشته بلند

تل

مترادف و متضاد زبان فارسی

تپه

پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد

فارسی به انگلیسی

تپه‌

Eminences, Hill, Pulse, Rise

فارسی به عربی

تپه

تل، جبل

گویش مازندرانی

تپه

قطره – ذره – به مقدار کم

سرگین گاو

فرهنگ فارسی هوشیار

تپه

کوه پست و پشته بلند، تل

فارسی به ایتالیایی

تپه

collina

واژه پیشنهادی

تپه

پرندک

برندک

کتل

پشته

معادل ابجد

تپه

407

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری