معنی تکیه گاه
لغت نامه دهخدا
تکیه گاه. [ت َ ی ِ] (اِ مرکب) محل تکیه و محل آسایش و محل سکون و استراحت و متکا. (ناظم الاطباء). مسند. (آنندراج). محل اتکا. تکیه جای. آنجا که بدان تکیه کنند:
باغ از حریر حله بر گل زند مظله
مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا.
کسائی مروزی.
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی هم پادشه نشان.
سوزنی.
مگر فضل من ناقص است ار نه من
بر او تکیه گاهی عجب کردمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 80).
تکیه گاه نصیب بعد الیوم
جز بر اکرام ذوالجلال نماند.
خاقانی.
تکیه گاه او فرق فرقدین است و سیرگاه او بر جناح نسرین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446).
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بیقدم تکیه گاهیست سست.
(بوستان).
از جهت خانه های رفیع و قصرهای مشید آراسته به تکیه گاه وتخت. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 27).
آرام و خواب خلق جهان را سبب توئی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو.
حافظ.
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه منست.
حافظ.
صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیم
گدا کلاه بسر کج نهاد و شه دیهیم.
عرفی (ایضاً).
نقش مراد طرح به اقبال میدهند
جمعی که تکیه گاه خود از بوریا کنند.
صائب (ازآنندراج).
بموی کمر ابروان همنشین
سر ناز را تکیه گاه از سرین.
ملاطغرا (ایضاً).
تکیه گاهم حلاوت است چو چشم
بالش مخملم شکرخواب است.
مفید بلخی (ایضاً).
|| به مجاز، پشت و پناه. (آنندراج). پناه و پشتی. (ناظم الاطباء):
نهادم تکیه گاه افسانه ای را
بهشتی کردم آتشخانه ای را.
نظامی.
ای کوته از صفات تو فکر بلندما
داغ تو تکیه گاه دل دردمند ما.
شاهدای گیلانی (از آنندراج).
رجوع به تکیه جای و تکیه گه شود.
فرهنگ معین
جای تکیه دادن، پشتی، پشت و پناه، آن چه وزن جسمی را تحمل کند (فیزیک). [خوانش: (~.) [ع - فا.] (اِمر.)]
فرهنگ عمید
جای تکیه دادن، پشتی،
[مجاز] پشتوپناه،
فارسی به انگلیسی
Backrest, Base, Bearing, Crutch, Mainstay, Purchase, Rest
فارسی به ترکی
yaslanma yeri, dayanak
فارسی به عربی
ظهر، نُقْطَه (مِحْوَرُ) اّرتکاز
فرهنگ فارسی هوشیار
پشت و پناه
فارسی به آلمانی
Fem. [noun], Rueckenlehne, Ru.cken, Rücken (m), Unterstützen, Wieder, Zuru.ck, Zurück
واژه پیشنهادی
مسند
معادل ابجد
461