معنی تک آهنگی از حسام الدین سراج
حل جدول
شور مستی
لغت نامه دهخدا
حسام الدین. [ح ُ مُدْدی] (اِخ) سحابی. رجوع به حسام الدین بن حسین شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) محمدبن حسام. رجوع به محمدبن حسام... و ابن حسام شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) علی آبادی حنفی فقیه. او راست: «فوائد حسام الدین » و «کامل الفتاوی ».
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) ابن ارتق. رجوع به حسام الدین تیمور تاش شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) ابن خلیل. رجوع به حسام برسوی شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) رازی. رجوع به حسام رازی شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) علی برادر شمس الدین ملک الجبال محمدبن فخرالدین مسعود دوم از ملوک شنسبانی بامیان است. رجوع به حسام الدین غوری شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) حسین بن عبدالرحمان. رجوع به حسین... شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) حاجزی رجوع به حاجزی... شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) کینخواری چنانکه در سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 80 آمده است. رجوع به حسام الدوله کینخواری شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) حسن بن شرف تبریزی. رجوع به حسن... شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) محمدبن محمدبن عمر اخسیکتی. رجوع به محمد... شود.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) مؤذنی. او راست: شرح تمام مفتاح العلوم سکاکی.
حسام الدین. [ح ُ مُدْ دی] (اِخ) ابوالهیجاء شمین. رجوع به ابوالهیجاء... شود.
معادل ابجد
982