معنی تی
لغت نامه دهخدا
تی. (اِ) توغ. داغداغان. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 270 شود.
تی. (اِ) نام دیگر حرف تا. (المعجم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ت. تا. تاء. (یادداشت ایضاً).
تی. (ع اِ اشاره) اسم اشاره که به مؤنث اشاره کنند؛ یعنی این زن. (ناظم الاطباء).
تی. (ص) مخفف تهی است که خالی باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ جهانگیری):
آن یکی مردیست قوتش جمله درد
وین دگر مردی میان تی همچو گرد.
مولوی (نیکلسن دفتر 5 ص 243).
لاف و دعوی باشد این پیش غراب
دیگ تی و پر یکی نزد ذباب.
مولوی.
تر و خشک و پر و تی باشد دهل
بانگ او آگه کند ما را ز کل.
مولوی.
هر دمی پر می شوی تی می شوی
پس بدان کاندر کف صنع ویی.
مولوی.
رجوع به تهی شود.
فرهنگ معین
(تِ) (ص.) مخفف تهی.
فرهنگ عمید
حل جدول
ابزار زمین شویی، چای فرنگی، حرف صلیب، خط کش مهندسی
ابزار زمین شوئی، چای فرنگی، حرف صلیب، خط کش مهندسی
نام دو تن از ملکه های قدیم مصر
ابزار زمین شویی
چای فرنگی
حرف صلیب
خط کش مهندسی
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
مخفف تهی که خالی باشد
معادل ابجد
410