معنی تیج
لغت نامه دهخدا
تیج. (اِ) نخ ابریشم. (برهان) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). ابریشم خام. (ناظم الاطباء). || پنبه ای که آن را بدست از هم بگشایند و بعضی گویند پنبه ریزهائی است که در وقت حلاجی کردن بر سر و ریش استاد حلاجی می چسبد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). || به معنی پیچیده و فشارده هم هست. و امر به این معنی باشد یعنی بپیچ و بیفشار. (برهان) (از ناظم الاطباء). || تیر را نیز گویند که به عربی سهم خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء). تیر را گویند که از کمان بیندازند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). || پهلوی «تیج »... در گیلکی «تیج » به معنی تیز است و در طبری «تِج » به معنی تند و تیز... (حاشیه ٔ برهان چ معین).
فرهنگ معین
جوانه، جوانه درخت، ابریشم خام. [خوانش: (تِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
حل جدول
گویش مازندرانی
تیز، به آدم قاطع و با اراده نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) برگ نو بر آمده از درخت جوانه.
معادل ابجد
413