معنی تیرک

لغت نامه دهخدا

تیرک

تیرک. [رَ] (اِ مصغر) تصغیرتیر است. (برهان) (آنندراج). مصغر تیر؛ یعنی تیر کوچک. (ناظم الاطباء). || تیر و رکن. وردنه. چوبک. شوبق (معرب). مرقاق. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیر تتماج و تیر نان در ذیل ترکیبهای کلمه ٔ تیر (معنی دوم) شود. || آبله هائی که در دیگ آب جوشان به سبب پخته شدن گوشت یا در میان روغن جوشان بهم میرسد و بخاری که از پاره شدن آبله ٔ دیگ شله و حلیم و هریسه و مانند آن می جهد. (برهان) (از ناظم الاطباء). || وجع را گویند. (فرهنگ جهانگیری). وجع که مانند سوزن و جوال دوز می خلیده باشد. (فرهنگ رشیدی). جستن درد و وجع هم هست در اعضاء. (برهان). دردی که مانند سوزن در اعضاء آدمی می خلد. (ناظم الاطباء). وجع را گویند که مانند سوزن و جوالدوز خلنده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج):
چون سنگ درون گرده گردد مدرک
از درد زند گرده چو تیرک ناوک
در گرده ٔ کس چو باد گردد مدرک
نافع باشد کمار و اسپوس و نمک.
یوسفی طبیب (از انجمن آرا) (از آنندراج).
رجوع به تیر کشیدن شود.

تیرک. [رَ] (اِخ) قصبه ای است از اقلیم چهارم در شمال ابهر افتاده سی پاره دیه از توابع آن است. هوایش سرد است... و آبش از همان کوهها برمی خیزد و به سفیدرود می ریزد. (نزههالقلوب ج 3 ص 66).

فرهنگ معین

تیرک

تیر کوچک، ستون چادر و خیمه، جهش خون از رگ یا آب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن. [خوانش: (رَ) (اِمصغ.)]

فرهنگ عمید

تیرک

[مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰)،
جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن،
‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می‌شود و چادر بر روی آن قرار می‌گیرد، ستون خیمه،
* تیرک زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز،

حل جدول

تیرک

ستون دروازه

مترادف و متضاد زبان فارسی

تیرک

دیرک، ستون چوبی، تیرکوچک

فارسی به انگلیسی

تیرک‌

Pale, Pole, Post

گویش مازندرانی

تیرک

چوب های عمودی به ارتفاع بلندی اتاق در دیواره های اتاق های...

اشعه و پرتو آفتاب

چوب بلند خیش که به گردن حیوان وصل شود

شخص آبله رو

تگرگ

جوانه ی هر چیز مانند:غلات

فرهنگ فارسی هوشیار

تیرک

تیر کوچک ‎ (اسم) تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا.

معادل ابجد

تیرک

630

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری