معنی تیزاب
لغت نامه دهخدا
تیزاب. (اِ مرکب) آبی زبان گز. تیزابه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
(اِمر.) اسیدنیتریک، مایعی است بی رنگ و تندبو. همه فلزات غیر از طلا را آب می کند. اگر با اسیدکلریدریک آمیخته شود، تیزآب سلطانی می شود که طلا را هم آب می کند.
فرهنگ عمید
مایعی بیرنگ و تندبو که فلزات را (غیر از طلا و برخی فلزات کمیاب دیگر) حل میکند. در طب و صنعت به کار میرود. استنشاق بخار آن خطرناک است، تندآب، اسیدنیتریک، اسیدازتیک، جوهر شوره،
* تیزاب سلطانی: (شیمی) مخلوط اسیدنیتریک و اسیدکلریدریک که میتواند طلا و طلای سفید را حل کند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسید نیتریک، جوهر شوره
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
420