معنی تیسر
لغت نامه دهخدا
تیسر. [ت َ ی َس ْ س ُ] (ع مص) آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان شدن کاری. (از اقرب الموارد): نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل تیسر کرد... واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208). رجوع به تیسیر شود. || سرد گردیدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آماده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماده شدن جنگ را. (از اقرب الموارد).
دستیابی
دستیابی. [دَس ْت ْ] (حامص مرکب) تسلط. اقتدار.ریاست. (ناظم الاطباء). || تیسر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستیاب و دست یافتن شود.
انبغاء
انبغاء. [اِم ْ ب ِ] (ع مص) آسان گردیدن: انبغی الشی ٔ؛ آسان گردید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تیسر و تسهل. (از اقرب الموارد). || سزاواربودن: ما انبغی لک ان تفعل، سزاوار نیست ترا، و کذلک ما ینبغی لک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
متیسر
متیسر. [م ُ ت َ ی َس ْ س ِ] (ع ص) آسان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسان و سهل و آماده و مهیا و سهل و آسان و نادشوار و ممکن. (ناظم الاطباء). || روز سرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیسر شود.
تسنی
تسنی. [ت َ س َن ْ نی] (ع مص) بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). از حال بگشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برگردیدن و متغیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصل آن تسنن و یکی از نونها به یاء بدل شده است. مثل تغضی از تغضض. (منتهی الارب). تغیر. (متن اللغه) (المنجد). تغیَّرو فی الاساس «ولم یتسن لم تغیّره السنون ». (اقرب الموارد). || آسانی و نرمی کردن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تَسَهﱡل و تیسر شخص در کار خود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن کسی در کار خود. (از متن اللغه). || افسون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || خوشنودکردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راضی کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تسنی چیزی، تیسر آن. (از متن اللغه).
علی منصوری
علی منصوری. [ع َ ی ِ م َ] (اِخ) ابن سلیمان بن عبداﷲ منصوری مصری. مقری و نحوی بود. وی در اسلامبول اقامت داشت و در سال 1134 هَ. ق. در اسکدار درگذشت. او راست: 1- تحریر الطرق و الروایه فیما تیسر من الاَّیات فی وجوه القرأات. 2- حل مجملات الطیبه فی القرأات. 3- ردالالحاد فی النطق بالضاد. 4- رساله ای در احوال نبی (ص) و عشره ٔ مبشره. (از معجم المؤلفین).
لعوق الکرنب
لعوق الکرنب. [ل َ قُل ْ ک َ رَمْب ْ] (ع اِ مرکب) من مشاهیر التراکیب لاندری مخترعه ینفع من السعال الرطب و خشونه الصدر و الرئه و فساد الصوت و غلظ البلغم و ینقی الدماغ من الاخلاط اللزجه و شربته ثلاثه مثاقیل و قوته تبقی نحو اربع سنین (و صنعته) ان یعتصر من ماء الکرنب النبطی ما تیسر و یرفع علی نار لینه حتی یذهب نصفه فیلقی علیه مثلاه من السکر الجید فاذا قارب الانعقاد وضع لکل رطل من السکر خمسه دراهم من کل من المصطکی و الکندر و الصمغ و الکثیر او الراتینج مسحوقه و یضرب و یرفع. (تذکره ٔ ضریر انطاکی).
فرهنگ عمید
آسان شدن، سهل گشتن،
آماده شدن،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(تَ یَ سُّ) [ع.] (مص ل.) آسان شدن.
آیه های قرآن
پروردگارت مىداند که تو و گروهى از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا مىخیزند؛ خداوند شب و روز را اندازهگیرى مىکند؛ او مىداند که شما نمىتوانید مقدار آن را (به دقّت) اندازهگیرى کنید (براى عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛ اکنون آنچه براى شما میسّر است قرآن بخوانید او مىداند بزودى گروهى از شما بیمار مىشوند، و گروهى دیگر براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مىروند، و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مىکنند (و از تلاوت قرآن بازمىمانند)، پس به اندازهاى که براى شما ممکن است از آن تلاوت کنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا «قرض الحسنه» دهید [= در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مىفرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت؛ و از خدا آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است!
معادل ابجد
670