معنی تیف
لغت نامه دهخدا
تیف. (اِ) به زبان گیلان خس وخار و خلاشه را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). اکنون نیز در دیه های گیلان تیف گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || نام روز سیزدهم از ماههای ملکی. (انجمن آرا) (آنندراج).
کره تیف
کره تیف. [ک َرْ رِ] (اِ) نامی است که در لاهیجان به تمشک دهند. (یادداشت مؤلف). رجوع به تمشک شود.
تیف گنج
تیف گنج. [گ َ] (اِ مرکب) تیفاگنج. نام نوائی است از موسیقی. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوائی است از موسیقی قدیم. (فرهنگ فارسی معین):
گه نوای تیف گنج و گه نوای گنجکاو
گه نوای دیف رخش وگه نوای ارجنه.
منوچهری (از فرهنگ جهانگیری).
تیفاگنج
تیفاگنج. [گ َ] (اِ مرکب) تیف گنج. (برهان) (آنندراج). رجوع به تیف گنج شود.
دیف رخش
دیف رخش. [رَ] (اِ مرکب) دیورخش. تیف رخش. نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (جهانگیری):
مطربان ساعت بساعت بر نای زیر و بم
گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه
گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو
گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه.
منوچهری.
تمشک
تمشک. [ت َ م ِ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ گلسرخیان که دسته ٔ مستقلی را به نام تمشکها تشکیل می دهند و به حالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی، مخصوصاً در مازندران و گیلان فراوان است. گیاهی است با ساقه های تیغدار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه می روید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است. (فرهنگ فارسی معین). در درفک، هَندِل. در رامیان، تَموش. در شیرگاه و میان دره، لام. در لاهیجان، کَرَه تیف. دکتر گئوبا گوید که تقریباً شش قسم از آن در جنگلهای خزر هست و بدون تشخیص نامهای لام، تندل و کره تیف به عموم داده میشود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
فارسی به انگلیسی
Trash
فرهنگ معین
(اِ.) خار، خس.
انگلیسی به فارسی
مدل های ورودی-خروجی لئون تیف
معادل ابجد
490