معنی تیم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
کاروانسرا،
بنایی شامل چند دکان یا حجره که بازرگانان در آنجا دادوستد میکنند، بازار: امیدهاست که از یال او ادیم برند / هزار کفشگر اندر میان رستهٴ تیم (سوزنی: لغتنامه: تیم)،
گروهی بازیکن که با یکدیگر در مقابل یک گروه ورزشی دیگر بازی میکنند یا مسابقه میدهند: تیم فوتبال،
گروهی مرکّب از دو نفر یا بیشتر که برای یک هدف مشخص تلاش میکنند: تیم پزشکی،
اندوه، دلتنگی،
غمخواری،
حل جدول
گروه ورزشی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اکیپ، باند، دسته، گروه، تعهد، غمخواری، کاروانسرا، اندوه، دلتنگی، آویشن
فارسی به انگلیسی
Team, Warehouse
فارسی به ترکی
takım
فارسی به عربی
فریق
عربی به فارسی
اءتلا ف کردن
گویش مازندرانی
دانه، بذر، تخم، تبار، نژاد، دسته، یک عدد نشای آماده...
فرهنگ فارسی هوشیار
بنده خود کردن و رام گردانیدن یک دسته ورزشکار در یک رشته از ورزشی
معادل ابجد
450