معنی تی و وسیله نظافت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نظافت. [ن َ ف َ] (ع اِمص) پاکیزگی. (بحر الجواهر) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). پاکی. (ناظم الاطباء). مقابل قذارت. (یادداشت مؤلف). نظافه. رجوع به نظافه شود.
- نظافت دادن، پاک و پاکیزه کردن. رفت و روب کردن:
همه به سجده نظافت دهد مساجد را
بلی منظف مسجد بود دم روباه.
خاقانی.
- نظافت کردن، در تداول، نظافت دادن. پاک و پاکیزه کردن.
تی تی
تی تی. (ق) (عامیانه) بزودی و شتابان. (ناظم الاطباء).
تی تی. [ت َ ت َ] (اِ صوت) لفظی است که مطربان هنگام رقص گویند چنانکه رقاصان هند تاتاتهیئی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
تی تی. (اِ) آنچه از خمیر نان بصورت مرغان و جانوران دیگر جهت تسلی طفلان سازند و پزند و بدیشان دهند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). آنچه از آرد به صورت مرغان و دیگر جانوران سازند و پزند بازیچه و خوردن کودکان را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
فخر رازی آرد را لیتی کند
از برای طفلکان تی تی کند.
مولوی (از فرهنگ رشیدی).
|| زبان کودکانه. سخن گویی همچون کودکان. (فرهنگ فارسی معین). الفاظ گنگ کودکان که تازه زبان به سخن بازکنند و اطرافیان آنها را تکرار کنند برای نوازش و تشویق آنان به سخن گویی:
ور نباشد گوش تی تی می کند
خویشتن را گنگ گیتی می کند.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 34).
بهر طفلی نو، پدر تی تی کند
گرچه عقلش هندسه گیتی کند.
مولوی (مثنوی ایضاً ص 129).
|| کلمه ای باشد که مرغان را بدان طلبند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). توتو، که مرغان را بدان طلبند دانه چیدن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طلب کردن مرغ بچگان را برای دانه. (غیاث اللغات). || در زبانی «؟» از حروف انکار است چنانکه در فارسی نی نی. (غیاث اللغات) (آنندراج). || زنان پادشاهان گیلان را گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). لقب زنان پادشاهان گیلان. (فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء).
تی
تی. (ص) مخفف تهی است که خالی باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ جهانگیری):
آن یکی مردیست قوتش جمله درد
وین دگر مردی میان تی همچو گرد.
مولوی (نیکلسن دفتر 5 ص 243).
لاف و دعوی باشد این پیش غراب
دیگ تی و پر یکی نزد ذباب.
مولوی.
تر و خشک و پر و تی باشد دهل
بانگ او آگه کند ما را ز کل.
مولوی.
هر دمی پر می شوی تی می شوی
پس بدان کاندر کف صنع ویی.
مولوی.
رجوع به تهی شود.
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاکیزگی
کلمات بیگانه به فارسی
پاکیزگی
فرهنگ عمید
نظیف بودن، پاک بودن از چرک و پلیدی، پاکی، پاکیزگی،
گویش مازندرانی
مرتعی در ولوپی سوادکوه، پسوند سمت و سو مانند:این تی به معنی:...
نام های ایرانی
دخترانه، گیلکی مرکب از تی تی (شکوفه) + گل
فرهنگ معین
(نَ فَ) [ع. نظافه] (اِمص.) پاکیزگی، تمیزی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تمیزی، تنظیف، طهارت،
(متضاد) کثافت
فرهنگ فارسی هوشیار
پاکیزگی، پاکی، پاکیزه کردن
معادل ابجد
1958