معنی ثروت

لغت نامه دهخدا

ثروت

ثروت. [ث َرْ وَ] (ع اِ) ثراء. دارائی. توانگری. کثرت مال. مال. مکنت. نعمت. دولت. هستی. ذروت:
با کرم او الف که هیچ ندارد
در سرش اکنون هوای ثروت شین است.
انوری.
اسلاف او در ایام آل سامان به ثروت تمام و حرمت موفور مشهور بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 435).
این دعا می کرد دایم کای خدا
ثروتی بی رنج روزی کن مرا.
مولوی.
|| بسیاری مردم. بسیار عدد از مردم: انه لذو ثروه من مال و رجال. || شبی که ماه و پروین با هم جمع شوند. || مهتری. (غیاث اللغه). || ثروت یا علم ثروت، علم اقتصاد، علم تولید و تقسیم و مصرف ثروت، و در این مورد ثروت عبارت است از انواع دارائی آدمی از کالا و خواربار و ابزار و ماشین آلات و راه آهن و غیره.

فرهنگ معین

ثروت

بسیاری تعداد مردم، شبی که ماه و صورت فلکی ثریا (پروین) با هم باشند. [خوانش: (ثَ وَ) [ع. ثروه] (اِ.)]

(اِمص.) دارایی، توانگری، (اِ.) مال بسیار،

فرهنگ عمید

ثروت

مال، دارایی، مال بسیار،

حل جدول

ثروت

غنا

مکنت، دارایی

دارایی، مکنت

مکنت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ثروت

دارایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ثروت

تمکن، تمول، دارایی، دولت، غنا، مال، مکنت، ملک، منال، نعمت، نوا، هستی

کلمات بیگانه به فارسی

ثروت

دارایی

فارسی به انگلیسی

ثروت‌

Affluence, Asset, Fortune, Gold, Lucre, Mammon, Means, Money, Possessions, Resources, Riches, Richness, Silver, Wealth

فارسی به ترکی

ثروت‬

servet, mal, zenginlik

فارسی به عربی

ثروت

ثروات، ثروه، ذهب، کنز، مال، ملکیه، یستحق

فرهنگ فارسی هوشیار

ثروت

دارائی، مال بسیار

فرهنگ فارسی آزاد

ثروت

ثَرْوَت، بسیاری مال، دارایی زیاد، بسیاری مردم، مردم زیاد.
َ َ َ

فارسی به ایتالیایی

ثروت

ricchezza

patrimonio

فارسی به آلمانی

ثروت

Glück (n), Gold (n), Reichtum [noun], Wert (m), Geld (n), Geld, Geldsa.cke

واژه پیشنهادی

ثروت

زر و گنج

معادل ابجد

ثروت

1106

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری