معنی ثقت

لغت نامه دهخدا

ثقت

ثقت. [ث ِ ق َ] (ع اِمص) اطمینان. || خاطر جمعی: هر سخن که از سر نصیحت... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه). || استواری. (غیاث اللغه). ج، ثقات. و رجوع به ثقه شود.

ثقت. [ث ِ ق َ] (ع مص) استوار داشتن. || اعتماد کردن. || درست شدن.

فرهنگ معین

ثقت

(مص ل.) اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن، (ص.) کسی که مردم به او اعتماد کنند، (اِ.) اطمینان، استواری. [خوانش: (ثِ قَ) [ع. ثقه]]

فرهنگ عمید

ثقت

اعتماد، اطمینان،

حل جدول

ثقت

اعتماد کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

ثقت

‎ استوار داشتن، درست شدن ‎ (مصدر) اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، (اسم) اطمینان خاطرجمعی استواری، (صفت) کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند. جمع: ثقات.

معادل ابجد

ثقت

1000

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری