معنی ثقیل
لغت نامه دهخدا
ثقیل. [ث َ] (ع ص) گران. وزین. سنگین.مقابل خفیف، سبک. گران سنگ. گران به وزن. || گران جان. آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب). خَلنفَع. ناکس. شبشت. شبست. دهلب:
چون بخواند نامه ٔ خود آن ثقیل
داند او که سوی زندان شد رحیل.
مولوی.
- امثال:
کل شی ٔ من الثقیل ثقیل،
از گرانان بود گران همه چیز.
(امثال و حکم از قابوسنامه)
|| سخت بیمار. بیماریش سنگین شده. ثاقل. مرد آرمیده. || دیرفعل. || دژگوارد.بدگوارد. که دیرگوارد. بطی ٔ الانهضام. سنگین. دیر هضم. دیرگوار. || نام دردی است که عضو از آن گران معلوم میشود. (غیاث اللغه). ج، ثِقال و ثُقل و ثُقلاء. || ثقیل الظهر؛ بسیار عیال. || درهم ثقیل، به وزن درهمی و دو دانک در هم بوده است.
ثقیل. [ث َ] (اِخ) نام پسر یکی از سلاطین روم:
ابر میسره پور قیصر ثقیل
ابر میمنه قیصر و کوس و پیل.
فردوسی (لغت نامه ٔ شاهنامه ٔ ولف ص 725).
شاید این لفظ ثفیل باشدصورتی از تئوفیل.
نیم ثقیل
نیم ثقیل. [ث َ] (اِ مرکب) (اصطلاح موسیقی) بحر پنجم از هفده بحر اصول در موسیقی قدیم. (از فرهنگ فارسی معین).
اصول ثقیل
اصول ثقیل. [اُ ل ِ ث َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از هفده اصول موسیقی، و اصول را بهندی تال گویند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به اصول شود.
فارسی به انگلیسی
Cumbersome, Labored, Heavy, Ponderous
فرهنگ معین
گران، سنگین. مق خفیف، سبک، گران جان، سخت بیمار، یکی از هفده بحر اصول موسیقی. [خوانش: (ثَ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
گران، سنگین،
[مجاز] ویژگی کلمهای که تلفظ آن دشوار باشد،
[قدیمی، مجاز] ویژگی کسی که صحبت او را ناخوش دارند،
مترادف و متضاد زبان فارسی
سنگین، گران، وزین، هوار، دیرهضم، ناگوار، ناخوشایند،
(متضاد) سبک، خوشگوار، خوشایند
فرهنگ فارسی آزاد
ثَقِیْل، بسیار سنگین، خیلی خشن و سخت و نا مطلوب در معاشرت (جمع: ثُقَلاء، اَثْقال)،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
سنگین
کلمات بیگانه به فارسی
سنگین
عربی به فارسی
گرانبار , سنگین , ناگوار , شاق , غم انگیز , ظالمانه , گران , وزین , زیاد , سخت , متلا طم , کند , دل سنگین , تیره , ابری , غلیظ , خواب الود , فاحش , ابستن , باردار , دشوار , طاقت فرسا , گردن کلفت , انباشته , سنگین وکندرو , لخت , قلنبه , موثر , سنجیده , با نفوذ , پربار
فرهنگ فارسی هوشیار
گران، سنگین
فارسی به عربی
مصعد
معادل ابجد
640