معنی ثلاثین

لغت نامه دهخدا

ثلاثین

ثلاثین. [ث َ] (ع عدد، ص، اِ) سی.


ابوبکربن عباس

ابوبکربن عباس. [اَ بو ب َ رِ ن ِ ع َب ْ با] (اِخ) او راست: کتاب اجزاء ثلاثین قرآن. (ابن الندیم).


ابونصر

ابونصر. [اَ ن َ] (اِخ) ابن هشیم. در سنه ٔ ثلاث و ثلاثین و اربعمائه (433 هَ. ق.). والی بطیحه شد و با سپاه دیلم که در حدود آن مملکت بودند محاربه کرد و قرب صد نفر بقتل رسانید و در حکومت مستقل گردید و در سنه ٔ تسع و ثلاثین و اربعمائه بین الجانبین جنگ سلطانی واقع شده ابوالغنایم را ظفر میسر گشت و ابن هشیم گریخته بسیاری از اتباع او را بتیغ بیدریغ رشته ٔ حیات برید. رجوع به حبط ج 1 ص 391 شود.


تاج الدین

تاج الدین. [جُدْ دی] (اِخ) ابوالقاسم عبدالغفاربن محمدبن عبدالکافی السعدی الشافعی. سیوطی در کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 179 گوید: المحدث عن ابن عزون و النجیب وعده و خرج التساعیات (؟) و المسلسلات و تمیز و اتقن و ولی مشیخه الصالحیه وافتی، مات فی ربیع الاول سنه اثنین و ثلاثین و سبعمائه.


باغ سپید

باغ سپید. [غ ِ س َ] (اِخ) باغی بوده است به هرات: و وقوع این واقعه ٔ هایله [قتل بایسنقر سلطان] در دارالسلطنه ٔ هرات، در باغ سپید بود در شهور سنه ٔ سبع و ثلاثین و ثمانمایه (837 هَ. ق.) و عمر او سی و پنج سال بوده. (تذکره دولتشاه، بنقل از سعدی تا جامی ص 555). و رجوع بباغ سفید شود.


ترکزاد

ترکزاد. [ت ُ] (ن مف مرکب) زاده ٔ ترک. ترک زاده. فرزند ترک. ابن ترک. که زنی ترک او را زاده باشد:
سخن بس کن از هرمز ترکزاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
فردوسی.
بدو گفت بهرام ای ترکزاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد.
فردوسی.
و به سنه ٔ ثلاثین پسردیگر آورد هم ترکزاد. (مجمل التواریخ).
رجوع به ترک زاده شود.


یزدجردیة

یزدجردیه. [ی َ ج ِ دی ی َ] (ص نسبی) یزدگردی. تاریخ منسوب به یزدجرد: در سنه ٔ اثنتین و ثلاثین یزدجردیه. (تاریخ قم ص 243). سنه ٔ اثنتین و مائه هجریه موافقه با سنه ٔ تسعین یزدجردیه... (تاریخ قم ص 244). چون سنه ٔ تسع و تسعون هجریه موافقه با سنه ٔ سبع و ثمانین یزدجردیه و سنه ٔ سبع و ستین فارسیه درآمد یزدانفاذار از بهر مسکن ایشان دیه ممجّان نامزد و تعیین کرد. (تاریخ قم ص 244). رجوع به یزدگردی و یزدجردی شود.


عک

عک. [ع َک ک] (اِخ) بانی و سازنده ٔ شهر عکه بوده است و ناصرخسرو نام او را در سفرنامه چنین یاد کرده است: من نفقه ای که داشتم در مسجد عکه نهادم و از شهر بیرون شدم، از دروازه ٔ شرقی، روز شنبه بیست وسوم شعبان سنه ٔ ثمان و ثلاثین و اربعمائه اول روز زیارت قبر عک کردم که بانی شهرستان او بوده است و او یکی از صالحان و بزرگان بوده. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 19).


ظهیرالدین

ظهیرالدین. [ظَ رُدْ دی] (اِخ) (شیخ...) عیسی بن شیخ معین الدین ابونصر احمدبن ابی الحسن الشافعی الجامی است که نسب وی به جریربن عبداﷲ البجلی میرسد. پدر وی یعنی معین الدین که در سال احدی و اربعین و اربعمائه (441 هَ. ق.) متولد شده و در سال ست و ثلاثین و خمسمائه (536 هَ. ق.) وفات یافته از سالکان طریقت و اهل حقیقت بوده و صاحب کتابی است به نام سراج السایرین. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 312).


سامانی

سامانی. (اِخ) نصربن احمدبن اسماعیل بن اسدبن سامان. بعد از پدر به پادشاهی نشست تمام غلامان را که قصد پدرش کرده بودند بقصاص بکشت و در عدل و داد کوشید و خیرات بسیار کرد. بعد از مدتی بتماشای هری رفت... تا اینکه رودکی شعر معروف:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.
را سرود. امیرنصر مدت سی و سه سال و دو ماه حکم کرد و در ثانی عشر رمضان سنه ٔ ثلاثین و ثلاثمأئه درگذشت. رجوع به تاریخ گزیده از ص 381 ببعد و آل سامان شود.

فرهنگ معین

ثلاثین

(ثَ) [ع.] (اِ.) سی.

حل جدول

ثلاثین

سی عرب


سی عرب

ثلاثین

فرهنگ فارسی هوشیار

ثلاثین

سی ‎30 (اسم) سی.

آیه های قرآن

و واعدنا موسى ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة و قال موسى لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین

و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما!»

معادل ابجد

ثلاثین

1091

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری