معنی ثکل
لغت نامه دهخدا
ثکل. [ث َ] (ع اِمص) بی فرزندی.
ثکل. [ث َ] (ع اِمص) حُلق. فرزندمردگی. || مرگ. هلاک. || (مص) مصیبت زده شدن بمردن فرزند. بی فرزند شدن مادر. || گم کردن دوست. (تاج المصادر بیهقی).
ثکل. [ث ُ ک ُ / ث َ ک َ] (ع مص) بی فرزند شدن مادر. || گم شدن دوست کسی را. || مردن.
فرهنگ معین
(مص ل.) مصیبت از دست دادن فرزند، گم کردن دوست، (اِمص.) فرزند مردگی، مرگ، هلاک. [خوانش: (ثَ) [ع.]]
حل جدول
بی فرزندی
فرهنگ فارسی هوشیار
از دست دادن فرزند
فرهنگ فارسی آزاد
ثُکْل، (ثَکِلَ، یَثْکَلُ) از دست دادن فرزند یا عزیز،
معادل ابجد
550