معنی جازم، جزم، رسیس
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ عمید
جزمکننده، قصدکننده،
کسی که در قصد خود تردید نداشته باشد، قاطع،
هریک از عوامل جزم کلمه،
رسیس
ثابت و استوار،
خبری که درستی آن ثابت نشده باشد،
جزم
استوار، قطعی،
(اسم) (ادبی) علامتی به شکل دایره یا نیمدایره که بالای حرف ساکن میگذارند،
(اسم مصدر) ساکن کردن حرف آخر کلمه یا حذف حرفی از آن،
(اسم مصدر) [قدیمی] قطع کردن، بریدن،
لغت نامه دهخدا
رسیس. [رَ] (ع ص) ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). چیز ثابت. (از دهار) (از اقرب الموارد). || مرد زیرک خردمند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) خبری که به صحت نرسیده باشد. || اول دوستی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || اول تب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آغاز تب. (از اقرب الموارد).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
برا، برنده، قاطع، بیگمان، قطعی، خبر، قضیه
معادل ابجد
431