معنی جازم، جزم، رسیس

حل جدول

جازم ، جزم ، رسیس

استوار


جازم، جزم، رسیس

استوار


رسیس

استوار


جزم

عزم انجام کاری

فرهنگ فارسی آزاد

جازم

جازِم، قاطع، مُصَمَّم، بدون تردید در قصد و تصمیم، حرکتِ جزم (سکون) دهنده بفعل مضارع، (جمع:جَوازِم)،


رسیس

رَِسِیس، محکم و استوار- با پایه و ثابت- آثار و نشانه- عاقل

فرهنگ عمید

جازم

جزم‌کننده، قصدکننده،
کسی که در قصد خود تردید نداشته باشد، قاطع،
هریک از عوامل جزم کلمه،


رسیس

ثابت و استوار،
خبری که درستی آن ثابت نشده باشد،


جزم

استوار، قطعی،
(اسم) (ادبی) علامتی به شکل دایره یا نیم‌دایره که بالای حرف ساکن می‌گذارند،
(اسم مصدر) ساکن کردن حرف آخر کلمه یا حذف حرفی از آن،
(اسم مصدر) [قدیمی] قطع کردن، بریدن،

لغت نامه دهخدا

رسیس

رسیس. [رَ] (ع ص) ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). چیز ثابت. (از دهار) (از اقرب الموارد). || مرد زیرک خردمند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) خبری که به صحت نرسیده باشد. || اول دوستی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || اول تب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آغاز تب. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

رسیس

انگلیسی پس نشستگی: در ساختمان ‎ ایستا (ثابت) استوار، زیرک و بخرد، پیام که درستی آن آشکار نیست، آغاز دوستی، آغاز تپ


جازم

عزم استوار کننده، قطع کننده

فرهنگ معین

جازم

قاطع، کسی که در قصد خود تردید نکند، قطع کننده، برنده. [خوانش: (زِ) [ع.] (اِفا.)]


جزم

قطع کردن، عزم انجام کاری کردن بی تردید، ساکن گردانیدن آخرین حرف کلمه یا حذف آن براساس قواعد صرفی. [خوانش: (جَ) [ع.] (مص م.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

جازم

برا، برنده، قاطع، بی‌گمان، قطعی، خبر، قضیه

معادل ابجد

جازم، جزم، رسیس

431

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری