معنی جاسر ، جسور ، جری
حل جدول
فرهنگ عمید
گویش مازندرانی
سرجا، درجای خود، در ذخیره گاه، نهان گاه
عربی به فارسی
دلیر , جسور , متهور , دلیر نما , پرطاقت , بادوام
فرهنگ فارسی هوشیار
دلیر، گستاخ
فرهنگ فارسی آزاد
جاسِر، جَسور، گستاخ (جمع:جُسّار)،
فارسی به عربی
تجاسر، جدید، جری، جریی، دعی، صلف، مغامر، مهاجم، نقره، وقح
معادل ابجد
746