معنی جانشین دکمه

حل جدول

جانشین دکمه

زیپ


دکمه

منگنه‌ای


جانشین

آلترناتیو

اخلاف، نایب مناب

نایب مناب

نائب، بدل، جایگزین، خلیفه، قائم مقام، وارث، ولیعهد

عوض

قائم مقام

وصی

نایب‌مناب

بدیل

نایب، وصی

لغت نامه دهخدا

دکمه

دکمه. [دُ م َ /م ِ] (اِ) تکمه. دگمه. (فرهنگ فارسی معین). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). رجوع به تکمه و دگمه شود:
فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمود
کمند و گرز وی از دکمه های ماده و نر.
نظام قاری (دیوان ص 18).
ز دکمه های گریبان گلوله ٔ تشویش
به حرب موبنه انداخت چون تگرگ و مطر.
نظام قاری (دیوان ص 19).
گریبان و اطلس بدرها و دکمه
منور بسان سپهر از کواکب.
نظام قاری (دیوان ص 27).
بود چکمه از دکمه ٔ پا درازش
به کف گرز و همچون گرازان مضارب.
نظام قاری (دیوان ص 28).
|| کنایه از هر چیز مدور. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی).

مترادف و متضاد زبان فارسی

دکمه

تکمه، دگمه، کلید، گره


جانشین

بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم‌مقام، نایب، وارث، ولیعهد

فارسی به عربی

دکمه

زر، مقبض


جانشین

اغاثه، بدیل، قرصه، کاهن، نائب، وریث

فارسی به آلمانی

دکمه

Knopf (m), Zuknöpfen

فرهنگ عمید

دکمه

تُکمه


جانشین

کسی که به‌جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد،
[قدیمی] خلیفه، قائم‌مقام، ولیعهد،
عوض،

فرهنگ فارسی هوشیار

دکمه

دگمه، تکمه


جانشین

ولی، نایب، خلیفه

فارسی به ایتالیایی

دکمه

pulsante

فرهنگ معین

جانشین

قائم مقام، ولیعهد. [خوانش: (نِ) (ص فا.)]

معادل ابجد

جانشین دکمه

483

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری