معنی جانشین ساختن

حل جدول

جانشین ساختن

استخلاف


جانشین

آلترناتیو

اخلاف، نایب مناب

نایب مناب

نائب، بدل، جایگزین، خلیفه، قائم مقام، وارث، ولیعهد

عوض

قائم مقام

وصی

نایب‌مناب

بدیل

نایب، وصی


جانشین هندل

استارت


جانشین خداوند

خلیف الله

فرهنگ عمید

جانشین

کسی که به‌جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد،
[قدیمی] خلیفه، قائم‌مقام، ولیعهد،
عوض،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جانشین

بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم‌مقام، نایب، وارث، ولیعهد

فرهنگ فارسی هوشیار

جانشین

ولی، نایب، خلیفه

فرهنگ معین

جانشین

قائم مقام، ولیعهد. [خوانش: (نِ) (ص فا.)]

فارسی به عربی

جانشین

اغاثه، بدیل، قرصه، کاهن، نائب، وریث


جانشین سازی

ازاحه

فارسی به ایتالیایی

جانشین

sostituto

successore

فارسی به آلمانی

جانشین

Reserve (f), Vikar [noun]

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

پس جانشین

پس جانشین. [پ َ ن ِ] (نف مرکب) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).

معادل ابجد

جانشین ساختن

1525

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری