معنی جاویدان و همیشگی
حل جدول
فرهنگ عمید
پاینده، پایدار، همیشگی،
(قید) تا همیشه،
(قید) از مدتها پیش. * جاوید،
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
همیشگی. [هََ ش َ / ش ِ] (حامص) مداومت و پیوستگی. (آنندراج). دوام. دیمومت. (السامی). || ازلیت. قدم. (السامی). || (ق) برای همیشه. دائما. به طور دائم:
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست.
رودکی.
|| (ص نسبی) دائمی. جاودان:
بقاش باد و دولت همیشگی
رسیده در حسود او بلای او.
منوچهری.
رجوع به همیشه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) (جاوید جاود خواهد جاوید بجاو جاونده جاویده) جویدن مضغ کردن.
واژه پیشنهادی
خالد
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابدی، ازلی، پایدار، جاودانه، جاودان، جاوید، دایم، دایمی، سرمد،
(متضاد) موقتی
فارسی به عربی
الی ابد، خالد
فارسی به آلمانی
Für immer
معادل ابجد
466