معنی جاى پر رفت و آمد
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
رفت و آمد. [رَ ت ُ م َ] (مص مرخم، اِ مرکب) تردد. (ناظم الاطباء). همان آمد و رفت است. (آنندراج). رفتن و آمدن. ایاب و ذهاب. (فرهنگ فارسی معین). ذهاب و ایاب.آمد و شد. آمد و رفت. (یادداشت مؤلف):
ز رفت و آمد غمهای بدمستت خبر دارم
صدا آید به گوشم چونکه در دل بازمی گردد.
ملاقاسم مشهدی (از آنندراج).
|| مراوده و معاشرت. (فرهنگ نظام). مراوده. اختلاف. (یادداشت مؤلف). رجوع به آمد و رفت شود.
- رفت و آمد کردن، آمد و شد داشتن. تردد کردن. (یادداشت مؤلف).
آمد و رفت
آمد ورفت. [م َ دُ رَ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده. ایاب و ذهاب.
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(~ُ رَ) (مص مر.) مراوده، ایاب و ذهاب، تردد.
معادل ابجد
937