معنی جایی میان عرفات و منا

حل جدول

جایی میان عرفات و منا

‌ مزدلفه


عرفات

موقف حاجیان در روز عرفه


جایی میان دوزخ و بهشت

اعراف

لغت نامه دهخدا

عرفات

عرفات. [ع َ رَ] (اِخ) آنجا که حج کنند. (السامی). موقف حاج است در روز نهم ذی الحجه به فاصله ٔ دوازده میلی مکه. (از مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی). جای توقف کردن حاجیان به منی. (یادداشت مؤلف). نام جای ایستاده شدن حاجیان به روز عرفه که روز حج است. وآن صحرائی است. فراخ به فاصله ٔ نه کروه از مکه. حاجیان در آنجا ایستاده شوند و لبیک وادعیه خوانند و نماز ظهر و عصر در آنجا گزارند و به مکه بازگردند. (آنندراج) (غیاث اللغات). موقف حاج است بر دوازده میلی مکه. و آن اسمی است در لفظ جمع لذا به صورت معرفه جمع بسته نشود زیرا اماکن زایل نگردد. و گوئی یک شی ٔ واحد شده است. و اعراب آن چون اعراب «مسلمات و مؤمنات » است. و تنوین آن شبیه به تنوین مقابله است چنانکه در باب مسلمات وجود دارد. بدین سبب الف و لام بر آن داخل نشود و برخی گویند «عرفه» کوهی است و «عرفات » جمع عرفه است تقدیراً، زیرا گویند «وقفت بعرفه» همانطور که گویند «وقفت بعرفات ». (از اقرب الموارد). جای وقوف حاجیان روز نهم ذی الحجه و دوازده کروه از مکه ٔ معظمه بدین نام خوانده شده است زیرا آدم و حوا در آنجا آشنا گشتند و یا بجهت این است که جبرئیل علیه السلام چون به ابراهیم علیه السلام مناسک را آموخت به وی گفت «أعرفت ؟» و او جواب داد «عرفت ». و یا بسبب مقدس و معظم بودن آن است، گوئی به طیب و بوی خوش اندوده باشد. و آن اسمی است در لفظ جمع لذا بجهت معرفه بودن جمع نگردد. و اینکه میگویند «نزلنا عرفه» به صورت مفرد، شبیه مولد است و عربی خالص و محض نباشد. و آن اسمی است مصروف چنانکه در قرآن کریم آمده است: «فاذاافضتم من عرفات [ت ِ ن ْ]». (قرآن 198/2). در سبب آن گویند چون تاء آن بمنزله ٔ یاء و واو است در مسلمین و مسلمون، زیرا آن برای تذکیر است و تنوین بمنزله ٔ نون شده است. لذا اگر آن را به صورت نام بکار برند به حال خود گذاشته میشود چنانکه «مسلمون » را نیز در حالی که نام باشد به حال خود میگذارند. و بصورت مطلق، تنوین میگیرد و گویند هذه عرفات ٌ و رأیت عرفات ِ و مررت بعرفات ِ و حالت سومی نیز دارد و آن این است که اعراب پیش از نام بودن آن ظاهر گردد و تنوین آن مطلقاً ترک گردد و گفته شود: هذه عرفات ُ و رأیت عرفات ِ و مررت بعرفات ِ و نسبت بدان عَرَفی شود. (ازمنتهی الارب). واحد است به لفظ جمع. و برخی گویند آن را مفرد نیست. و اینکه «یوم عرفه» گویند لغتی جدید است و عربی محض نباشد. و سبب آن این است که عرفه و عرفات نام یک جایگاه است و حال اینکه اگر «عرفات » جمعمی بود با عرفه هم معنی نمیگشت. بنابراین عرفه و عرفات نامی است از برای یک جایگاه و آن محدود است از کوه مشرف بر بطن عُرَنه تا جبال عرفه. و گویند حد آن ازکوه مشرف بر بطن عُرَنه است تا کوههای عرفه تا قصر آل مالک و وادی عرفه. و برخی گفته اند: عرفه قریه ای است که در آن مزارع و سبزه زارها و جالیزهای خربزه یافت شود. و اهل مکه را در آنجا خانه های زیبائی است که در روز عرفه بدانجا فرود میایند. و وجه تسمیه ٔ آن راچنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام، هنگامی که مناسک را به ابراهیم علیه السلام می آموخت، چون به عرفه رسید به وی گفت «عرفت ؟» و او جواب گفت آری. لذا بدین نام خوانده شده است. و برخی در سبب تسمیه ٔ آن گفته اند آدم و حواء پس از خروج از بهشت در این نقطه با هم آشنا شدند و «تعارف » حاصل کردند. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم در این جایگاه به گناه خود «اعتراف » می کنند و بعضی آن را بجهت تحمل و صبر بر رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد، چه یکی ازمعانی «عِرف » صبر و شکیبائی و تحمل است. (از معجم البلدان): فاذا أفضتم من عرفات فاذکروا اﷲعند المشعر الحرام. (قرآن 198/2)، و هرگاه از عرفات برگشتید خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید. و نهم روز [از ذی الحجه] عرفه، که حاجیان به عرفات باشند وحج یابند. (التفهیم ص 252). چون نزدیک عرفات برسیدنددرویشی همی آمد. (قابوسنامه، منتخب، ص 21). روز دوشنبه به عرفات بودیم، مردم پر خطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو، چ دبیرسیاقی ص 44). روز چهارشنبه به یاری حق سبحانه و تعالی به عرفات حج بگزاردیم و دو روز به مکه بودیم. (سفرنامه ص 75). به دو روز و نیم ایشان رابه عرفات رسانیدند و زر بستاندند. (سفرنامه ص 77).
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تعظیم.
ناصرخسرو.
گفت نی گفتمش چو در عرفات
ایستادی و یافتی تقدیم.
ناصرخسرو.
به زمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام
به عمره و حجر و مروه و صفا و منی.
ادیب صابر.
به منی و عرفاتم زخدا درخواهید
که هم از کعبه پرستان خدائید همه.
خاقانی.
بینی به موقف عرفات آمده مسیح
از آفتاب جامه ٔ احرام در برش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 216).
پریر نوبت حج بود و مهد خواجه هنوز
از آنسوی عرفات است چشم بر فردا.
خاقانی.
مُعرَّف، جای وقوف به عرفات. (منتهی الارب).

عرفات. [ع َ رَ] (اِخ) دهی از دهستان به به جیک، بخش سیه چشمه، شهرستان ماکو. سکنه آن 170 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و عسل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


منا

منا. [م ِ] (اِخ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث) (آنندراج). آنجا که قربان کنند در حج. (مهذب الاسماء):
تا بود کعبه و منا و صفا
تا بود معشر و مقام وحطیم
مر ترا باد در جلال مقام
دولتت باد سال و ماه مقیم.
عمعق (دیوان چ نفیسی صص 182- 183).
مجلس تو کعبه و کف زمزم و حضرت حرم
ز ایران حجاج و سده صخره و درگه منا.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ص 23).
چون رسیدی بر در ( (لا)) صدر ( (الا)) جوی از آنک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا.
خاقانی.
کی برند آب درمنه بر لب آب حیات
کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22).
کبش گریخته ابراهیم از عقبش بشتافت... در جمره ٔ کبری آن را بگرفت و در منا قربان فرمود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 54). آنگاه که فرمان داد که هر کس... در حین توجه به منا احرام حج بندد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). سید اخیار (ص)... روز پنجشنبه که هشتم ذی الحجه بود با طوایف برایا به منا تشریف برد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). رجوع به مِنی ̍ شود.

منا. [م َ] (هزوارش، ص) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند، گشاد و فراخ و پهن. (ناظم الاطباء). هزوارش منا، پهلوی شاهیکان (شایگان، گنج شاهی)، چون «شایگان » را به معنی گشاد و فراخ دانسته اند، این کلمه را نیز به همان معنی نوشته اند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین).

منا. [م ُ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَه. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَه است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مُنی ̍ شود.

منا. [م َ] (ع اِ) یک من یا پیمانه ای است. مَنَوان و مَنَیان مثنی. ج، اَمناء، اَمنی، مَنی ّ، مُنی ّ. (منتهی الارب). پیمانه ای که آن را من نیز گویند و یا پیمانه ای که بدان روغن پیمانه کنند. (ناظم الاطباء). پیمانه ای 4 که بدان روغن و جز آن پیمایند، یا میزانی که بدان وزن کنند معادل دو رطل. و در صحاح گوید که آن فصیحتر از «من » است. (از اقرب الموارد). من که در وزن و سنجیدن مقرر است. (غیاث) (آنندراج). چیزی که بدان وزن کنند و اصمعی گوید که آن معرب است. (از المعرب جوالیقی ص 324). وزنی معادل دو رطل است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به وزن دراهم دویست و پنجاه و هفت درهم و سبع درهم تحقیقاً، و به وزن اساتیر چهل استار. (یادداشت ایضاً). رجوع به من شود. || وزن ومقدار نقدی است که در عهد عتیق مذکور است و مقابل یکصد شاقل است. (قاموس کتاب مقدس). || اندازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقدار و اندازه. (غیاث) (آنندراج). || مقابل و پیشاپیش. گویند: داری منا داره، ای حذاؤها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و رویاروی. (ناظم الاطباء). برابر. || به معنی منازل نیز آمده و بر این تقدیر مخفف منازل باشد. (غیاث) (آنندراج). در شعر لبید مراد از منا، منازل می باشد. (ناظم الاطباء). در قول لبید: «درس المنا بمتالع فابان » اصل کلمه منازل است و آن ضرورت قبیحی است. (از اقرب الموارد). || دو کفه ٔ ترازو. || مرگ. || آهنگ. || تقدیر خدای تعالی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی آزاد

عرفات

عَرَفات، نام محلی است تقریباً در 20 کیلومتری شرق مکّه که حُجّاج در روز نهم ذیحجه در آن محل بر بالا و دامنه تپه ای به همین نام توقف می کنند و به خطبه حج گوش می دهند. اسم این تپه عَرَفَه یا جَبَلُ الرَّحْمَه است،


منا

مَنا، واحدی از وزن و پیمانه است (جمع: امناء، منی)،

فرهنگ معین

عرفات

(عَ رَ) [ع.] (اِ.) جای توقف حجاج در روز نهم ذی الحجه در نزدیکی مکه.

فرهنگ فارسی هوشیار

عرفات

آنجا که حج کنند، موقف حاج است در روز نهم ذی الحجه بفاصله دوازده مایلی مکه معظمه

نام های ایرانی

منا

دخترانه، امیدها

گویش مازندرانی

منا

نوعی سبزی که خشک شده ی آن برای کوکوسبزی مورد استفاده قرار...

معادل ابجد

جایی میان عرفات و منا

973

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری