معنی جای راهزنی
حل جدول
بزنگاه
لغت نامه دهخدا
راهزنی. [زَ] (حامص مرکب) عمل راهزن. دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق. (یادداشت مؤلف):
هر که درین راه منی میکند
برمن و تو راهزنی میکند.
نظامی.
|| سرودگویی. راه زدن. رجوع به راه درین معنی شود.
آرام جای
آرام جای. (اِ مرکب) جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای.
فردوسی.
پهن جای
پهن جای. [پ َ] (اِ مرکب) جای فراخ و پهناور:
برآمد غو بوق و هندی درای
بجوشید لشکر بدان پهن جای.
فردوسی.
قدم جای
قدم جای. [ق َ دَ] (اِ مرکب) جای قدم. قدمگاه. (آنندراج):
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود.
فراخ جای
فراخ جای. [ف َ] (اِ مرکب) جای گشاده: فجرهالوادی، فراخ جای رودبار که آب روان گردد بسوی آن. (منتهی الارب). رجوع به فجرهالوادی شود.
فارسی به عربی
لصوصیه
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
287