معنی جبان و بزدل

حل جدول

جبان و بزدل

ترسو


ترسو و جبان

بزدل


جبان

ترسو


بزدل

ترسو، زبون

جبون

فارسی به عربی

بزدل

جبان

فرهنگ معین

بزدل

(بُ. دِ) (ص مر.) ترسو، جبان.


جبان

(جَ) [ع.] (ص.) ترسو.

عربی به فارسی

جبان

ادم ترسو , نامرد , شخص جبون , بزدل

مترادف و متضاد زبان فارسی

جبان

بزدل، ترسو، جبون، کم‌جرات، کم‌دل،
(متضاد) شجاع، شیردل


بزدل

آهودل، ترسان، ترسنده، ترسو، جبان، جبون، خایف، کم‌جرات، کم‌دل،
(متضاد) شجاع، نترس، شیردل

لغت نامه دهخدا

بزدل

بزدل. [ب ُ دِ] (ص مرکب) ترسان. نامرد. بیدل. (آنندراج). جبان. ترسو. (ناظم الاطباء). کم دل. کم جرأت. آهودل. اشتردل. بددل. کبک زهره. کلنگ دل. گاودل. گاوزهره. مرغ دل. (یادداشت بخط دهخدا). نامرد.بیدل. سیماب دل. اشتردل. (مجموعه ٔ مترادفات ص 351).

فرهنگ عمید

جبان

ترسو،


بزدل

ترسو، کم‌جرئت،

فرهنگ فارسی هوشیار

بزدل

ترسو، کم جرات، کم دل

معادل ابجد

جبان و بزدل

105

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری