معنی جدایی نادر از سیمین

حل جدول

جدایی نادر از سیمین

فیلمی با بازی ساره بیات

اولین فیلم ایرانی که توانست جایزه اسکار را در سال 2012 به دست آورد

فیلمی با بازی پیمان معادی


جدایی نادر از سیمین، مقلد شیطان

فیلمی با بازی ساره بیات


جدایی نادر از سیمین ، مقلد شیطان

فیلمی با بازی ساره بیات


بازیگر فیلم جدایی نادر از سیمین

ساره بیات


کارگردان فیلم جدایی نادر از سیمین

اصغر فرهادی


جدایی

هجر

فرهنگ عمید

جدایی

قطع رابطۀ زناشویی، طلاق،
دوری، فراق،
تفکیک: جدایی دین از سیاست،

لغت نامه دهخدا

سیمین

سیمین. (ص نسبی) نقره گین. منسوب به سیم و نقره. (ناظم الاطباء). منسوب به سیم. (آنندراج). از سیم ساخته. یاسیم در آن بکار برده. (از: سیم، نقره + ین، پسوند نسبت) پهلوی «سیمن » (نقره ای) و «اسیمین » (نقره ای). از سیم ساخته. (از حاشیه برهان چ معین):
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه.
رودکی.
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین.
شاکر بخاری.
ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
طبقهای زرین و سیمین نهاد
نخستین ز قیدافه کردند یاد.
فردوسی.
سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین
لاله رخانا ترا میان و مرا تن.
فرخی.
مشربهای زرین و سیمین آوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک
از فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ.
عسجدی.
چو سیمین دواتش ندیده ست کس
تن مؤمنی با دل کافری.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2ص 146).
گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر
دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار.
منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 38).
ترا طوق سیمین درافکندغبغب
مرانیز از آن زلف طوقی برافکن.
خاقانی.
صنمهای زرین و سیمین صد پاره زیادت بود که وزن آن جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و مغایر معلوم نگشتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 413).
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین.
نظامی.
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
سعدی.
هرکه با پولادبازو پنجه کرد
ساعد سیمین را خود را رنجه کرد.
سعدی.
|| سخت سپید. نقره گون. سپید به مانند سیم:
آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین
چون بر درم خرد زده سیم سماعیل.
منجیک.
ز سیمین فغی من چون زرین کناغ
ز تابان مهی من چو سوزان چراغ.
منجیک.
شنیده بدان سرو سیمین بگفت
که خورشید را گشت ناهید جفت.
فردوسی.
ترا گر همچنان شاید بگو آن سرو سیمین را
بگو آن سرو سیمین را بگو آن ماه و پروین را.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406).
چونکه زرین قدحی در کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی بمیان پرنا.
منوچهری.
سرو سیمین قلمزن شد و در وصف رخش
سر زرین قلم غالیه خور بگشائید.
خاقانی.
افتاده چون اشک منش نور غبب بر دامنش
زآن نور سیمین گردنش زرین گریبان دیده ام.
خاقانی.
تن سیمینش می غلطید در آب
چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب.
نظامی.
- آهوی سیمین، خوب و ظریف. خوشنما. پاکیزه روی:
چرا ناید آهوی سیمین من
که بر چشم کردمش جای چرا.
غضایری.
ز آهوی سیمین طلب گاو زرین
که عیدی درون گاو قربان نماید.
خاقانی.
- ساعد سیمین، ساعد ظریف و سپید.

فارسی به عربی

نادر

فضولی، نادر

معادل ابجد

جدایی نادر از سیمین

461

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری