معنی جدی

فرهنگ معین

جدی

(جُ دَ) [ع.] (اِ.) ستاره قطبی، ستاره ای در انتهای دُم خرس کوچک با اختلاف کمتر از 1 درجه از محل واقعی قطب شمال.میخگاه، سپاهبد و سپاهبدان هم گفته شده. [خوانش: (جَ دْ وا) [ع.] (اِ.)]

بزغاله، برج دهم از بروج دوازده گانه، هزاره برانگیخته شدن زرتشت. [خوانش: (جَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

جدی

(نجوم) دهمین صورت فلکی منطقهالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد،
دهمین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با دی، بزغاله،
(نجوم) ستاره‌ای در نزدیکی قطب شمال، ستارۀ قطبی، جُدَی،

[مقابلِ شوخی] ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد،
ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است،
کوشا، کوشنده، پشت‌کاردار،
متین، باوقار،
[مجاز] حقیقی،
[مجاز] اصرارکننده،
[مجاز] شدید: حملهٴ جدی،
٨. (قید) از روی حقیقت،
٩. (قید) بااصرار، مُصِرانه: پیگیری جدی،

حل جدول

جدی

شوخی نیست

ستاره قطبی

بزغاله، ستاره قطبی، شوخی نیست

فارسی به انگلیسی

جدی‌

Active, Grave, Formal, Intent, Owlish, Polestar, Purposeful, Rigid, Serious, Severe, Sober, Solemn, Strict, Trojan, Vigorous

فارسی به عربی

جدی

جدی، جدیه، رزین، کبیر، متصلب، نشیط

عربی به فارسی

جدی

جدی , مهم , خطیر , سخت , خطرناک , وخیم , رسمی , موقر , گرفته , موقرانه , باتشریفات

گویش مازندرانی

جدی

نان برنجی

فرهنگ فارسی هوشیار

جدی

سخی، بخشنده، جواد

فرهنگ فارسی آزاد

جدی

جَدْی، بزغاله- نام برج و هم از بروج فلکی برابر دی ماه. نام ستاره قطبی (جُدَی در فارسی)،

فارسی به ایتالیایی

جدی

scrupoloso

rigoroso

serio

فارسی به آلمانی

جدی

Ernst, Ernst [adjective], Ernsthaft, Grob wichtig, Gewaltig, Gross, Großartig

معادل ابجد

جدی

17

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری