معنی جد پیامبر

حل جدول

جد پیامبر

عبدالمطلب


جد پیامبر اکرم

عبدالمطلب


جد اعلای پیامبر اکرم

هاشم بن عبد مناف


جد اعلای پیامبر (ص)

هاشم


جد

پدربزرگ

نیاک

فرهنگ عمید

جد

پدرِ پدر، نیا، پدربزرگ،
پدرِ مادر، پدربزرگ،
پدربزرگ پدرومادر،
[مجاز] پیامبر اسلام: به جدت قسم،
[قدیمی] بخت،
[قدیمی] بهره، نصیب،

کوشش کردن،
کوشیدن، کوشش،
[مجاز] اصرار،
(اسم) [مقابلِ هزل] سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد: به مزاحت نگفتم این گفتار / هزل بگذار و جد از او بردار (سعدی: ۱۰۶)،

عربی به فارسی

جد

پدر بزرگ , پدر بزرگ یا مادر بزرگ , جد یا جده

فرهنگ معین

جد

(جِ دّ) [ع.] (مص ل.) کوشیدن، سعی کردن.

(جَ دّ) [ع.] (اِ.) پدربزرگ، نیا. ج. اجداد.

بهره، نصیب، کنار رود، بخت. [خوانش: (~.) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جد

نیا

فارسی به عربی

جد

سلف

گویش مازندرانی

جد

چوبی که بر شانه های گاو کاری به هنگام شخم زدن قرار گیرد

معادل ابجد

جد پیامبر

262

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری