معنی جذب

فرهنگ معین

جذب

(جَ) [ع.] (مص م.) به سوی خود کشیدن، ربودن.

فرهنگ عمید

جذب

[مقابلِ دفع] به‌سوی خود کشیدن، کشش،
گیرایی، جاذبه،
[مجاز] استخدام،
(زیست‌شناسی) دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده،
(فیزیک) ربایش،
(تصوف) جذبه،

حل جدول

جذب

ربایش

به سوی خود کشیدن

به سوی خود کشیدن، ربایش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جذب

کشش، گیرش، ربایش

مترادف و متضاد زبان فارسی

جذب

انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش

فارسی به انگلیسی

جذب‌

Absorption, Attraction, Gravitation, Osmosis

فارسی به عربی

جذب

امتصاص، جاذبیه، قابلیه المص

فرهنگ فارسی هوشیار

جذب

کشیدن بسوی خود

فرهنگ فارسی آزاد

جذب

جَذْب، (جَذَبَ و اِجْتَذَبَ) بسوی خود کشیدن- از شیر گرفتن- گذشتن زمان- نوشیدن،

فارسی به آلمانی

جذب

Absorption (f) [noun], Die attraktion -en [noun]

معادل ابجد

جذب

705

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری