معنی جرجانی

حل جدول

جرجانی

نویسنده اثر ذخیره خوارزمشاهی

لغت نامه دهخدا

علی جرجانی

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن محمد جرجانی ادریسی. او راست: تاریخ جرجان. نیز رجوع به ادریسی (علی بن محمد...) شود.

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن محمد جرجانی حنفی، مکنّی به ابوالحسن. او کتاب اجناس احمدبن محمد ناطقی را بر ترتیب کافی مرتب کرد. (از کشف الظنون).

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن عبدالغفار جرجانی کاتب، مکنّی به ابوالحسن. به عربی شعر نیز می گفته و دیوان او پنجاه ورقه است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل جرجانی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عبدالعزیز فقیه) و علی (ابن عبدالعزیزبن...) و جرجانی (علی بن عبدالعزیز...) شود.

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زبحی شود.

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن صالح جرجانی او راست: 1- جرجانیات، و آن مسائلی است که از محمدبن حسن روایت کرده است. 2- مسائل علی بن صالح. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 581 و 1669).

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن فضلان جرجانی بن بزری، مکنّی به ابوالحسن. محدث و ساکن سمرقند بود. وی از ابن الاعرابی حدیث شنیده است و حمزه السهمی از او حدیث کرده است. «بزری » نسبت به «بزر» است و منظور کسی که «بزر» را برای روغنگیری می فشارد. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). و رجوع به جرجانی (علی بن فضلان...) شود.

علی جرجانی. [ع َ ی ِ ج ُ] (اِخ) ابن احمد جرجانی، مکنّی به ابوالقاسم. وی در عداد فیلسوفان بزرگ روزگار بود. و این دو بیت از اوست که وصیت کرد بر لوح مزارش نقر کنند:
رب میت قد صار بالعلم حیا
و معافا قد مات جهلا و عیا
فاطلبوا العلم کی تنالوا خلودا
لاتعد البقاء فی الجهل شیئا.
(از یادداشت دهخدا).

علی جرجانی. [ع َ ی ِج ُ] (اِخ) ابن محمدبن علی جرجانی حسینی حنفی، مشهور به میرسیدشریف و مکنّی به ابوالحسن. از علما و حکمای مشهور نیمه ٔ دوم قرن هشتم هجری بود. رجوع به جرجانی (علی بن محمدبن علی حسینی...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 216. فهرس المؤلفین بالظاهریه. بغیهالوعاه سیوطی ص 351. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 328. البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 488. الفوائدالبهیه ٔ لکنوی ص 167. مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 125. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 12 و 41 و سایر صفحات. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سیدج 1 ص 344. المکتبهالبلدیه. فهرس الریاضیات ص 39. فهرس الخدیویه ج 6 ص 55. کتب ادبی دانشگاه تهران. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 140 و ج 2 ص 229 و سایر صفحات. روضات الجنات خوانساری ص 497. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 728.


حسن جرجانی

حسن جرجانی. [ح َ س َ ن ِ ج ُ] (اِخ) رجوع به حسن گرگانی شود.


فخر جرجانی

فخر جرجانی. [ف َ رِ ج ُ] (اِخ) رجوع به فخرالدین (اسعد گرگانی) شود.


قاسم جرجانی

قاسم جرجانی. [س ِ م ِ ج ُ] (اِخ) رجوع به قاسم نجفی شود.


شباک جرجانی

شباک جرجانی. [ش َب ْ با ک ِ ج ُ] (اِخ) ابوطاهر ابراهیم بن مطهر شباک جرجانی از دوستان و معاصران غزالی در نیشابور و از شاگردان امام الحرمین بود. سپس صحبت غزالی برگزید و با وی به عراق و شام و حجاز سفر کرد و در حدود 20 سال با یکدیگر دوستی و معاشرت داشتند. شباک پس از سفر حجاز به وطنش جرجان برگشت و مشغول وعظ و تدریس شد و عامه بدو توجهی پیدا کردند و مدرسه ای برای او ساختند. در گیراگیر شهرت و اقتدار بناگاه در سال 513 هَ.ق. به دست یکی از فدائیان اسماعیلیان کشته شد. شباک همان کسی است که با غزالی در مهد عیسی به بیت المقدس بوده است. (غزالی نامه ٔ همائی چ اول ص 267).


فصیحی جرجانی

فصیحی جرجانی. [ف َ ی ِ ج ُ] (اِخ) از چاکران عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس است. صاحب تذکره ٔ هفت اقلیم نوشته: داستان وامق و عذرا را منظوم کرده و دو بیت از آن که به دست آمده نوشته شد:
هر آن کو مردمان را خوار دارد
بدان کو دشمن بسیار دارد
بلا را خود همین یک حال نیکوست
که از وی بازدانی دشمن از دوست.
(از مجمعالفصحاء رضا قلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 381).

معادل ابجد

جرجانی

267

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری