معنی جرجیس

حل جدول

جرجیس

از پیامبران بنیاسرائیل

از پیامبران بنی اسرائیل


از پیامبران بنی اسرائیل

جرجیس


از پیامبران بنی‌اسرائیل

جرجیس


ازپیامبران بنی اسرائیل

جرجیس، الیاس، دانیال، سلیمان، یحیی، داوود


از پیامبران

ادریس، جرجیس، ارمیا، اسحاق، یوسف، ایوب، ذکریا


ازپیامبران

ادریس، جرجیس، ارمیا، اسحاق، یوسف، ایوب، ذکریا، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، یعقوب


پیامبر بنی اسراییل

جرجیس، موسى ، عیسى ، حضرت یوسف، حضرت داود، حضرت سلیمان، حضرت شعیا، حضرت الیاس، حضرت یوشع، حضرت یونس، حضرت عزیر، حضرت زکریا.

نام های ایرانی

جرجیس

پسرانه، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل

ضرب المثل فارسی

میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد

کاربرد ضرب المثل "میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد"هنگامی است که مخاطب در انتخاب مطلوبش بی سلیقگی نشان دهد و آنچه را که کم فایده و بی مایه تر باشد بر سر اشیا مرجح شمارد.
ریشۀ این ضرب المثل:
جرجیس نام پیغمبری است از اهل فلسطین که پس از حضرت عیسی بن مریم به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است.
جرجیس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می کرد. در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذیانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت.
عطار می نویسد:"او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند."
اما جرجیس را چرا ضرب المثل قرار داده اند از آن جهت است که در میان چند هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که برای هدایت و ارشاد افراد بشر مبعوث گردیده اند گویا تنها جرجیس پیغمبر صورتی مجدر و نازیبا داشت. جرجیس آبله رو بود و یک سالک بزرگ بر پیشانی- و به قولی بر روی بینی- داشت که به نازیبایی سیمایش می افزود.
با توجه به این علائم و امارات، اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخاب نامطلوبی مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومنی است که در میان یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به انتخاب جرجیس اقدام کند و او را به رسالت و رهبری برگزیند.
راجع به این ضرب المثل روایت دیگری هم در بعضی کتب ادبی ایران وجود دارد که فی الجمله نقل می شود.
گویند روباهی خروسی را از دیهی بربود و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:"صد اشرفی می دهم که مرا خلاص کنی." روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:"حال که از خوردن من چشم نمی پوشی ملتمسی دارم که متوقع هستم آن را برآورده کنی." روباه گفت:"ملتمس تو چیست و چه آرزویی داری؟" خروس گرفتار که در زیر دندانهای تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس می کشید جواب داد:"اکنون که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد."

البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان گشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش بیرو افتد و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه که خود سرخیل مکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت: جرجیس، جرجیس و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهایش بیشتر فشرده شد و استخوانهای خروس به کلی خرد گردید. خروس نیمه جان در حال نزع گفت:"لعنت بر تو، که در میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی."

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

عمر خاص

عمر خاص. [ع ُ رِ] (اِخ) لقب جرجیس پیغمبر که کافران سه بار او را کشتندو باز زنده شد. (از آنندراج). رجوع به جرجیس شود.


دادیانه

دادیانه. [ن َ / ن ِ] (اِخ) دادویه. حاکم موصل، آنکه جرجیس پیغمبر را عذاب کرد و بکشت. رجوع به دادویه شود.


دادویه

دادویه. [وَی ْه ْ /دو ی َ] (اِخ) دادیانه. نام پادشاه موصل بعهد جرجیس پیغمبر و قاتل وی، آنکه مردم را به پرستش بت خویش افلون نام وامیداشت، و چون جرجیس با وی بمخالفت برخاست میان او و جرجیس قال و قیل بسرحد تطویل کشید و چندنوبت جرجیس را بدستور وی تعذیب کردند چنانکه یکبار بشانه های آهنین گوشت از بدن وی فروتراشیدند و بار دیگر میخهای آهنین به آتش گداخته بر سر وی فروکوفتند وبار سوم او را در حوضی آکنده به مس گداخته افکندند و بار چهارم او را برو در زندان افکندند و ستونی بر پشت وی نصب کردند، خلاصه آنکه وی به امر حق تعالی هفت سال در چنگ مشرکان گرفتار بود و چهار نوبت بقتل رسید و بقدرت الهی از نو زنده گشت و اینهمه بیداد بفرمان دادویه بود و سرانجام دادویه به اتفاق گروهی از مردم که جهت نظاره آمده بودند با جرجیس به بتخانه ٔ خویش رفت و چون بروایت طبری هفتاد و یک عدد از بتان دادویه به اشارت جرجیس به تحت الثری فروشدند، بدعاء جرجیس ابری آتش بار بر سر وی و کفار برآمد و همگان را بسوخت. (از کتاب حبیب السیر ج 1 صص 154- 156 چ خیام).


شب خواب

شب خواب. [ش َ خوا / خا] (اِخ) نام دهی است از دیه های شاه ولی شهرستان شوشتر. رجوع به جرجیس شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

معادل ابجد

جرجیس

276

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری